ما و قصه عکسهایمان – تیتر نیوز
با گذشت زمان و تحولات اجتماعی، به تدریج عکسهای خانوادگی هم روی دیوارها و در طاقچهها جا باز کردند. به جز پدر، حالا خانواده هم داشت اهمیت پیدا میکرد. ابتدا عکسهایی را میدیدیم که اعضای خانواده دست بر سینه در کنار آرامگاه امام رضا (ع) ایستاده بودند.
به گزارش تیتر نیوز، دکتر فردین علیخواه، عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان در کانال تلگرامی خود نوشت: سرگذشت ما و عکسهایمان قصه جالبی دارد. چند دهه قبل در خانهها عموماً سه قاب بالای طاقچه اتاق نصب شده بود: الله، علی (ع) و آقاجان! در جامعهای که «مرد» محور و مبنای امور بود، بعد از الله و علی، تنها عکس پدر خانواده میتوانست روی طاقچه یا آن بالا باشد و بیهیچ لبخندی، سرد و عبوس به ما نگاه کند. زمانه «بابا نان داد» بود.
با گذشت زمان و تحولات اجتماعی، به تدریج عکسهای خانوادگی هم روی دیوارها و در طاقچهها جا باز کردند. به جز پدر، حالا خانواده هم داشت اهمیت پیدا میکرد. ابتدا عکسهایی را میدیدیم که اعضای خانواده دست بر سینه در کنار آرامگاه امام رضا (ع) ایستاده بودند. در این عکسها هم عموماً و همچنان پدر خانواده در مرکز عکس میایستاد و سایرین در اطراف او، ولی پدر از آن بالای دیوار به پایین آمده بود و در مجاورت سایر اعضای خانواده قرار گرفته بود و این نویدبخش بود.
با تغییر و تحول جامعه، به تدریج عکسهای خانوادگی آتلیهای با محوریت زن و شوهر هم در کنار آن عکسهای روی دیوار و طاقچهها رفتند. در ابتدای ازدواج عکسهای بیشتری گرفته میشد. معمولاً خانوادهها یک آلبوم عکس داشتند که با عکس عروسی پدر و مادر شروع میشد. عکسها مثل یک سریال تلویزیونی چندفصلی بودند. با آلبوم عکس، خانواده ابزاری برای بیان سرگذشت خودش داشت. آلبوم در حکم زندگینامه خانواده بود. آدمها وقتی دلشان تنگ میشد، آلبوم را ورق میزدند. جمعهها وقتی میهمان میآمد، بعد از ناهار آلبومها آورده میشد، تخمه میشکستند و دور هم عکس میدیدند و خاطره آن روز عکس را تعریف میکردند.
آدمها برنامهریزی میکردند که مثلاً فلان روز به آتلیه بروند و عکس بگیرند. برای همین قبل و بعد از عکسگرفتن در آتلیه، حسابی تفریح میکردند. عکسگرفتن به معنای یک روز خوب و شادیآفرین بود. یکی از خاطرات خوب زندگی هم حرفزدن از فیگورهای عکاسها یا دستپاچهشدن خودشان موقع گرفتن عکس در آتلیه بود.
دوربینهای شخصی که آمد با آن فیلمهای ۱۲، ۲۴ و ۳۶ تایی، دوره انتظار پرشدن حلقه و بردن به عکاسی و بعد گرفتن عکسهای چاپشده از عکاس را با خودش آورد. خیلی اوقات پیش میآمد که عکسهایی از خودمان میدیدیم که خودمان نداشتیم. در مراسمی عکس گرفته بودیم و طبیعتاً فقط صاحب دوربین عکسها را داشت. همه اعضای خانواده معمولاً یک آلبوم داشتند و آدمها با ازدواج میتوانستند آلبوم عکس جداگانهای داشته باشند. داشتن آلبوم عکس به معنای مستقل شدن از خانواده بود. هر کسی نمیتوانست آلبوم داشته باشد. این قانوان خانواده بود. آلبوم برای خانواده!
دوربینهای دیجیتال که آمد، انقلابی برپا شد و موبایلهای دوربیندار که آمد، انقلابی دیگر! امروزه با اینکه هر کس در ماه شاید صدها عکس بگیرد، ولی دیگر آلبومی وجود ندارد، چون آلبوم عکسی وجود ندارد، دیگر هویت و زندگینامهای هم وجود ندارد. ما با انسانهای بیخاطره مواجهیم. عکسها گرفته میشوند، ولی حتی یکبار هم نگاه نمیشوند. عکسها مانند پودر رختشویی فقط مصرف میشوند. همه عجله میکنند تا لحظههایشان را با عکس ثبت کنند، ولی، چون این جمله باب شده است که «در لحظه زندگی کنید»، معمولاً به هیچ لحظهای پس از ثبتشدن با عکس، رجوع نمیشود. لحظهها فقط ثبت میشوند! کاملاً بیهدف و بیهوده. گویی لحظهها برای فراموششدن ثبت میشوند تا برای در حافظه ماندن!
جالب آنکه برخی آدمها عکسهای قدیمیشان را هم اسکن میکنند، در حالی که به ندرت هزاران عکسی را که به تازگی گرفتهاند، میبینند. فقط عکس روی عکس است که انباشته میشود. با تحولات اجتماعی، عکسهای اقوام و فامیل کمتر و عکس با دوستان بیشتر شده است. دیگر از برخی فامیل تقریباً هیچ عکسی نداریم، هیچ عکسی. حتی وقتی که از دنیا میروند هم بهسختی به یادشان میآوریم. «عکسهای امام رضایی» کم شده و «عکسهای آنتالیایی» جای آنها را گرفتهاند. حالا «عکسگرفتن» بیشتر از «عکس دیدن» مهم شده است. آدمها دیگر هم خوب عکس میاندازند و هم خوب عکس میگیرند.
تلفنهای همراه دارای دوربینهای قوی دو پیامد داشت: آنهایی که پشت دوربین بودند، احساس کردند استعداد عجیبی در عکاسی دارند و آنهایی هم که جلوی دوربین بودند با دیدن عکس خودشان از زمین و زمان گلایه کردند که چرا هنوز به عنوان یک «مدل» بینظیر کشف نشدهاند.
در مقایسه با قدیم، امروز وقتی عکسی میگیریم، اول خودمان را دقیق چک میکنیم. عکسهایی را که خوشمان نمیآید، فوراً حذف میکنیم. در قدیم آدمها برای عکسگرفتن آماده میشدند. آرایش میکردند و به خودشان میرسیدند. برای عکس گرفتن حسابی فیگور میگرفتند، اما امروزه عکسگرفتن در موقعیت طبیعی باب شده است، ولی هیچکس طبیعی عکس نمیگیرد. از کوچک تا بزرگ میدانند که چطور باید عکس بگیرند. همه از نحوه لبخندزدن تا نحوه قراردادن پاها، جلوی دوربین از قبل ممارست کردهاند تا در موقعیت طبیعی مجبور نباشند فیگور عکسگرفتن بگیرند! در واقع آدمها طبیعی عکس نمیگیرند بلکه ژست طبیعی عکسگرفتن را برای عکسگرفتن انتخاب میکنند. تظاهر به طبیعی عکسگرفتن مد روز شده است.
به نظر میرسد امروزه دوره عکسگرفتن با دوستان هم در حال سپریشدن است، همانطور که نصب عکس روی در یخچال هم در حال سپری شدن است! عکسها حالا تکی شدهاند: یک نصفهقدم به جلو و یک نصفهلبخند کج بر لب درست مانند فیگورهای آرنولد شوآرتزنگر در مسابقات بدنسازی. خیلی از آدمها فقط از خودشان عکس میگیرند! هر جا میروی، یکی دارد از خودش عکس میگیرد، تکوتنها: «من چقدر بینظیرم!» عکس گرفتن تبدیل به کارناوالی تکنفره شده است.
قصه را تمام کنم. از لنز دوربینهای قدیم «ما» بیرون میآمد، ولی از لنز دوربینهای امروز «من» متولد میشود، یک من بینظیر.
انتهای پیام