نظم نهفته در هرجومرج / در آغاز فقط آشوب بود!
رازهای دانش-۱۴؛
فیزیک سده نوزدهم مفاهیم آشوب و نظمِ ساختاریافته را از هم جدا کرد و اولی یعنی آشوب را «لاینحل» در نظر گرفت و بهطورکلی، آن را حذف کرد.
خبرگزاری علم و فناوری آنا، هدا عربشاهی؛ دو مفهوم آشوب و نظم، در نگاه نخست، دو موقعیت متضاد را توصیف میکنند. اما درواقع، این دو جنبه بهطور همزمان باهم وجود دارند تاجاییکه میتوان گفت در نظم، هرجومرج و در بینظمی، نظم نهفته است و این همان چیزی است که از تحلیل این دو مفهوم بهدست میآید و ازاینرو، علم امروزی از آن بهره میگیرد. در اسطورههای باستان، آشوب تقریبا همیشه با کیهان در تضاد است، بهاینمعنا که آشوب، جهانی بینظم است و کیهان، جهانی نظمیافته. در اساطیر یونانی، آشوب تجسم حالت اولیه پوچی و تاریکی پیشاز خلقت است. از نظر افلاطون، آشوب محل اولیه مادهای بیشکل و خشن است که عقل فعال از آن برای تشکیل جهان منظم یا همان کیهان استفاده میکند. همچنین براساس کیهانشناسی مصری، کیهان از آشوب موجود، زاده و بهعنوان نیرویی مثبت درک میشود.
****
فیزیک سده نوزدهم مفاهیم آشوب و نظمِ ساختاریافته را از هم جدا کرد و اولی یعنی آشوب را «لاینحل» در نظر گرفت و بهطورکلی، آن را حذف کرد. اما مفهوم نظم در تمام مکانیکها نفوذ کرد، البته به شکل ساده و فقط یک نوع نظم که مرتبه تکرار دورهای را شامل میشد، مثل، چرخش زمین دور خورشید یا حرکت رفتوبرگشت آونگ ایدئالی که تا ابد در نوسان است. اگر ترمودینامیک به مکانیک قرن نوزدهم اضافه شود هرچند اصل اول آن با این نظم تکرارپذیر و آن آونگ ایدئال سازگار است اما براساس اصل دوم ترمودینامیک که قانون مسلم تخریب سامانهها و استوار بر برگشتناپذیری است، فیزیک قرن نوزدهم قادر نیست توضیح دهد که ساختارهای منظم و گاه زندهای که ما را احاطه کردهاند از کجا آمدهاند.
بههمیندلیل، وضعیت در قرن بیستم بهطرز چشمگیری تغییر کرد. پیشاز هرچیز، مکانیک کوانتومی، خواص جهانشمول سامانههای میکروسکوپی را توضیح و توجیه کرد. سپس، در نیمه دوم همان قرن، علوم پیچیدگیها و نظاممندیها بهطوراساسی چشمانداز نگاه به مسئله نظم و آشوب را تغییر داد و مطالعات مربوط به هرجومرج مشخص کرد که، همانطورکه دادههای تصادفی واقعی در سردرگمی نامشخصی پراکنده میمانند، هرجومرج معین و ساختاریافته، دادهها را به طرف نظمی نامرئی جذب میکند. ازاینرو، بسیاری از دانشمندانی که مشغول مطالعه آشوب بودند دریافتند که شاید این نام بهاندازه کافی حق مطلب را ادا نکند زیرا اصطلاح «آشوب»، در سطح ریشهشناختی، با «تصادفی» مرتبط است، درحالیکه بسیاری از فرآیندهای پر هرجومرج، ساختمانهای پیچیده با شکوه بدون تصادفی و ساختارهای غنی و حتی زیبا ایجاد میکنند.
ازسوی دیگر، برمبنای توسعه نظریه ساختارهای پراکنده در ترمودینامیک غیرمتعادل- که ایلیا پریگوژین، شیمیفیزیکدان روس در سال ۱۹۷۷ برای ارائهاش، برنده جایزه نوبل فیزیک شد- میتوان دریافت که نظم میتواند و حتی میبایست با بینظمی، همراه و مکمل باشد.
آشوب چیست؟
در اساطیر یونانی، آشوب یا هرجومرج موجودی ازلی و مظهر بینظمی آغازین است. در تبارنامه ایزادان یونان باستان سروده هسیودوس، شاعر یونانی سده هشتم پیشازمیلاد، آشوب یا خائوس بههمراه گایا، تارتاروس و اروس یکی از چهار قدرت اصلی است.
اما نظریه آشوب به ما میگوید که نتیجه یک رویداد به متغیرهای مختلفی بستگی دارد. متغیرهایی که همیشه نمیتوان رفتارشان را با دقت کامل پیشبینی کرد و همواره حاشیهای از خطا وجود دارد و این خطا، فضایی برای هرجومرج عرضه میکند، مثل بالزدن پرندهای که در آخرین لحظه همهچیز را تغییر میدهد. زیرا گاهی وقتها تفاوتی کوچک تاثیری بزرگ ایجاد میکند. بهعقیده بسیاری، نظریه آشوب یکی از شگفتانگیزترین حوزههای ریاضیات امروزی را نشان میدهد. زیرا این علم به دنبال پیشبینی رفتار سامانههای اساسا غیرقابل پیشبینی است.
هواشناس و ریاضیدان آمریکایی ادوارد لورنتس در سال ۱۹۶۱ زمانیکه سعی میکرد سامانهای رایانهای را برای پیشبینی وضعیت آبوهوا توسعه دهد نظریه آشوب را کشف کرد. او ناگهان متوجه شد که در اثر خطایی تقریبی در اعداد، کل سامانه، رفتار غیرقابل پیشبینی آشکاری از خود نشان میدهد. این تجربه بعدها به او کمک کرد تا اثر معروف پروانه را ارائه کند. اثری که میگوید: «تغییری ناچیز مانند بالزدن پروانه در سامانهای آشوبناک چون جو زمین برفراز کشوری، در آینده میتواند به تغییرات شدیدی برایمثال، رخدادن طوفان مهیبی در کشوری دیگر منجر شود.»
آشوب همیشه همراه ما است
پدیدههای آشوبناک نهفقط در طبیعت که حتی در زیستشناسی هم قابل بررسیاند و ازاینرو، میتوان گفت که هیچ حوزهای از این رفتار غیرقابل پیشبینی مستثنی نیست و پدیدههای هرجومرج تقریبا بیآنکه کسی متوجه شود هر روز در اقتصاد، ترمودینامیک، نجوم، جامعه و حتی در روح و روان رخ میدهند.
دانشمندان اکنون میدادند که هر اختلال جزئی در مغز بشر، برایمثال، تغییر یک انتقالدهنده عصبی میتواند به تغییرات بسیار شدید در رفتار ما منجر شود و بههمینعلت، نظریه آشوب در روانپزشکی هم پذیرفته شده است. بهطوریکه، بعضیوقتها، هنگام تجویز دارو به بیمار، باید این احتمال هرچند اندک را در نظر گرفت که اثر مشاهدهشده برعکس اثر مورد انتظار باشد.
چگونه نظریه آشوب در زندگی روزمره کاربرد دارد؟
در زندگی روزمره همه ما نیاز داریم که از هرجومرج اجتناب کنیم. زیرا، فقط از این طریق است که احساس امنیت میکنیم و فقط از این طریق میتوانیم زندگیای بسازیم که در آن، پیشبینیها به ما اجازه دهند بدون ترس خانه را ترک کنیم و بتوانیم با اطمینان به آینده نگاه کنیم. همانطورکه جیمز یورک، فیزیکدان آمریکایی معروف به پدر آشوب توضیح میدهد که بهترین کار این است که همیشه آماده تغییر برنامهها در هر زمان باشیم.
از بعضی جهات، این اصل ارتباط نزدیکی با نظریه فعلی دیگر دارد که به نظریه قوی سیاه معروف است. این نظریه را اقتصاددان و ریاضیدان لبنانیآمریکایی نسیم نقولا طالب ارائه کرده است. نقولا طالب در کتاب جالب خودش که قوی سیاه نام دارد یادآوری میکند که بیشتر ما تابع دیدگاهی از جهان هستیم که در آن همهچیز در نگاه اول قابل پیشبینی بهنظر میرسد. باوجوداین، در یک لحظه، غیرمنتظره و غیرقابل پیشبینی، هرجومرج بهوجود میآید… مانند همان باد که انتظارش را نداشتیم. اتفاقی غیرقابل پیشبینی که مجبوریم آن را بپذیریم و براساسش عقلانی رفتار کنیم. اما بهجایاینکه فقط وقتی این هرجومرج در برابر دیدگان ما آشکار میشود برای رفع آن دست به عمل بزنیم بهتر است همیشه برای آن آماده باشیم. جیمز یورک یادآوری میکند افرادی که به موفقیت و خوشبختی دست مییابند کسانی هستند که همیشه یک برنامه «ب» در پسزمینه افکارشان دارند.
پس باید برای ایجاد ذهنیتی انعطافپذیر و رویکردی که صرفا به رویدادها واکنش نشان نمیدهد، تلاش کرد و باید سعی کرد تا آنجاکه میشود آن رویدادهای غیرمنتظره را با کنجکاوی و پذیرش در آغوش گرفت و پذیرا شد، زیرا بسیاری وقتها، دقیقا از زهدان همان هرجومرج است که فرصتها زاده میشوند.