حوادث

چگونگی رفتار با کودک ۳ تا ۴ ساله

چگونگی رفتار با کودک ۳ تا ۴ ساله

آفتاب نیوز:

زمستان امسال ایلیا با خوشحالی در سومین تولدش شمعی روشن کرد و دستان کوچکش را با لبخندی دوست داشتنی روی هم گذاشت و گفت: تولدت مبارک. با خودم فکر می کنم، هر شمع می سوزد. انگار داره شیرین تر میشه دیروز با گریه به دنیای ما آمد. اما امروز سه سال گذشت. انگار این سه سال مثل یک ثانیه بود. امسال یکی از شگفت انگیزترین مراحل رشدی است که آلیا آن را پشت سر می گذارد.

عالیه هر روز داره تندتر میشه و اخیرا دوست داره لباساش رو بپوشه و جدی میگه میدونم. من می دانم که نقطه قرمز الیاس است. وقتی می گوید: فهمیدم. یعنی تو کارش دخالت نکن من هم از ارباب کوچکم اطاعت می کنم. چه اطاعت شیرینی زیر لب می گویم علیا می تواند. به چشمانش نگاه می کنم، او با اطمینان از من می خواهد که فقط با لباس نگاه کنم و من ابتدا با تعجب سر تکان می دهم و می گویم: می دانم پسرم.

او دوست دارد من را خوشحال کند، او مرا احساساتی می کند تا من را خوشحال کند. نمی دانم کی لبخند زدن را یاد گرفت. دستش را روی صورتش گذاشت و صورت زیبایش را کشید. من می خندیدم. کنجکاوی او بیشتر شد. او می خواهد من مهندس شوم. یا می گوید بابا بخند.

پدرم با خودش فکر می کند که پدرم پدرش را به یاد نمی آورد؟ سالها گذشته است. اما یاد مهربانی هایش هر روز با من است. دست هایم را روی هم می زنم و گریه می کنم. صورتم سفت میشه آلیا فرار می کند و در اتاقش پناه می گیرد. با صدای گریان بهش میگم الیاس کجاست؟ پشت اتاقش پنهان می شود. میگه بابا الیاس اینجا نیست. برو برو پدر زشت در اتاقش را باز کردم. رفتم تو کمدش دنبال علیا. دستانم در هوا است. عالیه ترس و لرز وانمود می کند.

و عزیزم رفتم پیشش، علیا اینجاست. دوید توی اتاق نشیمن. میگم فرار میکنی وقتی فرار می کند متوجه می شود که چقدر به او نزدیک هستم. فرار کردن فایده ای ندارد. تو در دستان منی، ایلیا. الان میخورمت آلیا توسط یک پدر شرور اسیر می شود. بدون فریاد اما التماس های او بیهوده است. ایلیا من دستگیر شده است. می خوام با دندون های تیزم شکم علیا رو ببرم. فریاد می زند: نه بابا. دیگه بدجنس نباش شانس بیاور

رشد زبان کودک 3-4 ساله

علیا یک بار صحبت می کند. او نمی تواند برخی از کلمات را به درستی تلفظ کند و به ترافیک می گوید “توفیک”. او به داستان هایی که من می گویم گوش می دهد. او به داستان بابا موسی علاقه زیادی دارد. بابا موسی نام پدرم است. اما تبدیل به یک شخصیت افسانه ای شد. که معمولا از شمال با نیسان آبی، ماشین مورد علاقه ایلیا می آید و ایلیا را به دریا می برد. باب موسی از جاده هراز به شمال نمی رود. راهی که بابا موسی می رود. از جنگل ها، کوه ها، رودخانه ها و بیابان ها می گذرد، اما بابا موسی گاوی با پیشانی سفید و گوسفندی دارد که ایلیا خیلی دوستش دارد. اگر گرگ بدی به سراغشان بیاید بابا موسی با چوب بزرگ پوستشان را می کند.

رشد حرکتی کودک سه تا چهار ساله

زمانی که الیاس دو ساله بود، سفت و انعطاف ناپذیر بود، اما وقتی به سه سالگی رسید، راه رفتنش دست و پا چلفتی شد. زیبا و فوق العاده. راه رفتن او مانند یک مرد بزرگ شد. شانه هایش را صاف نگه می دارد و حرکات بازویش متعادل و هماهنگ است. او می تواند به جلو، عقب و به پهلو راه برود و حتی روی پای خود بایستد. وقتی از جایش بلند می شود، می گوید: ببین بابا، من همه بزرگ شدم، حالا می توانم رانندگی کنم. دوست دارد بدود بیا از خانه بیرون برویم. می دود و می گوید بابا فرار کن. بابا من می دوم تا پسر چهار ساله اش تمام شود و وارد مرحله بعدی زندگی یک کودک شویم.

منبع: این داستان بر اساس منابع علمی روانشناسان رشد است

کارگروه خبری حوادث

نویسنده حوادث با تمرکز بر جنبه‌های سیاسی و اجتماعی رویدادها هستم. توانایی بررسی تأثیر رویدادها بر سیاست‌ها و جامعه را دارم و به خوانندگان نگاهی عمیقتر به این جنبه‌ها می‌دهم.