ماجرای قتلی هولناک، تنها به خاطر محکم کوبیدن در!

ماجرای قتلی هولناک، تنها به خاطر محکم کوبیدن در!

ماجرای قتلی هولناک، تنها به خاطر محکم کوبیدن در!
آفتاب نیوز:

این بخشی از اظهارات جوان 19 ساله ای است که شامگاه 31 مردادماه در جنایتی هولناک داماد عمه اش را به قتل رساند.

متهم این پرونده جنایی که در خیابان گیلشک دستگیر شده بود در حاشیه تحقیقات قضایی پلیس به سوالات خبرنگار روزنامه خراسان درباره سوابق و زندگی خود پاسخ داد. آنچه می خوانید خلاصه ای از گفت و گو با جوانی از دهه 80 است که باید دوران جوانی خود را پشت میله های زندان سپری می کرد.

اسمت چیه سجاد؟

من 19 سالمه

آیا در حال مطالعه هستید نه! کلاس سوم را ترک کردم.

چرا با شیوع کرونا و تغییر روش های آموزشی ترک تحصیل کردم؟

شما اهل کجایید من ساکن مشهد و متولد کوه رضائیه هستم؟

بعد از ترک مدرسه چه کردید؟ وارد بازار کار شدم. اطراف میدان میرزا کوچ خان و 17 شهریار کلاه و لباس می فروختم.

شغل پدرت چیست؟ او موتور سیکلت می خرید و می فروخت، اما سال هاست که از پدرم خبری ندارم.

به دلایلی وقتی 3 یا 4 ساله بودم، پدر و مادرم از هم جدا شدند و من که تنها فرزند آنها بودم، تحت سرپرستی مادرم بودم.

میدونی دلیل طلاقشون چیه؟ آنها اختلاف کردند، اما آینده و سرنوشت من هم نابود شد.

چه فرقی داشت؟ پدرم مجرم بود و چهار سال را به خاطر اعتیاد به مواد مخدر در زندان گذراند! مادرم طلاق گرفت و دوباره ازدواج کرد! اما چیزی که به من گفتند این بود که پدرم با زن دیگری ازدواج کرده بود و هزینه زندگی او را پرداخت نمی کرد. فقط کارت یارانه دست مادرم بود.

الان با پدرت زندگی میکنی؟ بله من او را بیشتر از پدرم دوست دارم زیرا او چیزی برای من باقی نگذاشته است. با اینکه بی مهری پدر واقعی ام هرگز جبران نشد، اما او برای من هر کاری کرد. ضمن اینکه از جوانی به تنهایی کار می کردم و هزینه هایم را خودم می پردازم

سیگار نمی کشی! من فقط قلیان می کشم چون اطرافیان مادرم قلیان می کشند.

آیا شما یک دوست باز هستید؟ نه! من نقش یک دوست را بازی نکردم، اما چون در محیطی زندگی می کردم که سالم نبود، چون خشونت، تیراندازی و سر بریدن زیاد بود، من هم تحت تأثیر این گونه نابسامانی ها قرار گرفتم، اما کار هم می کردم

چرا پیش پدرت نرفتی؟ من نمی دانم! شاید اگر پیش پدرم بروم بیشتر از من خوشش بیاید. اموال زیادی دارد اما به همسرش تکیه می کند. با همه اینها پدرم کمی برای ما گذاشت. اگر دست مهربان پدرم بر سرم بود، حالا آنلاین قاتل بر پیشانی من نبود!

از منشا این داستان چه می دانید؟ خشونت و خشم! به دلیل طلاق پدر و مادرم عشق و علاقه را تجربه نکردم. در نهایت عوارض دوران کودکی من ظاهر شد و به شکل خشم ظاهر شد تا اینکه تشخیص داده شد که مبتلا به اختلال عصبی هستم و تحت درمان قرار گرفتم.

قتل چگونه اتفاق افتاد؟ به خاطر پرخاشگری! دایی من در طبقه دوم ساختمان زندگی می کرد و پسر عمویم در طبقه اول. اما وقتی وارد ساختمان شدم و در را زدم، داماد خاله ام عصبانی شد و به من فحاشی کرد، به همین دلیل با چاقو به من زد و فرار کرد، چون اگر او را نمی زدم حتماً به من چاقو می زد!

چه توصیه ای برای افرادی که در موقعیت شما قرار دارند دارید؟ به جنگ نرو! چاقو هم ببینند فرار می کنند. توهین و ناسزا را باد حمل می کند. آنها باید عصبانیت خود را کنترل کنند و عذرخواهی کنند! اگر حتی یک لحظه عصبانیتش را کنترل می کرد، امروز اینجا نبود!

ببخشید؟ زیاد! دوست دارم به گذشته برگردم و با عذرخواهی به این داستان پاسخ دهم، اما افسوس…

آیا در بازداشتگاه کابوس می بینید؟ نه! ولی خوابم نمیبره! فقط دعا می کنم از این وضعیت نجات پیدا کنم! چون دردهای زیادی در زندگی ام دیده ام.

سربازی نرفتی؟ وقتی این حادثه اتفاق افتاد، قصد داشتم خودم را برای خدمت سربازی آماده کنم.

آیا چیزی برای گفتن به خانواده های قربانیان دارید؟ چرا خیلی متاسفم! من نمی خواستم این اتفاق بیفتد! یه لحظه نفهمیدم چی شد! امیدوارم مرا ببخشند!

چه می خواهی ای کاش خدا آنقدر پول بدهد که خوب زندگی کنم و حتی از ایران بروم و در آرامش زندگی کنم!

چرا ایران را ترک می کنید؟ منظورم این است که در یک مکان آرام و بی دغدغه زندگی کنم و فرقی نمی کند کجای دنیا باشد، من فقط به دنبال آرامش و ثروت هستم!

یک داستان جنایی

سی و یکم مردادماه جنایت هولناکی در بلوار امت مشهد رخ داد و متهم کشتار جوان 19 ساله از محل متواری شد. چندی نگذشته بود که با حضور قاضی وحید خاکشور (قاضی ویژه قتل مشهد) در محل، زیر نظر متهم آرمین منفرد (افسر دوره)، با دستور مخفیانه کارشناسان تجسس اطلاعاتی ادامه یافت . قاضی شعبه ۲۱۱ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب مشهد برای دستگیری متهم فراری. ساعاتی بعد مشخص شد که جنایتکار از جاده های خراسان شمالی به سمت تهران در حال حرکت است. بنابراین جاسوسان با نظارت مستقیم سرهنگ مهدی سلطانی معاون پلیس آگاهی خراسان رضوی در جاده ایستاده و با اراذل و اوباش سیاه پوست درگیری را آغاز کردند. پس از ساعت ها تعقیب و گریز سرانجام متهم را در یک اتوبوس مسافربری در جاده گالیکش گرفتار و به مشهد بردند. گزارش این حادثه 2 مرداد در صفحه حوادث روزنامه خراسان با عنوان درگیری پلیس با بند مشکی منتشر شده است.