خلاصه کتاب اسپایدرویک

کتاب «اسپایدرویک» مجموعه‌ای فانتزی برای کودکان است که توسط تونی دیترلیزی و هالی بلک نوشته شده است. داستان درباره سه خواهر و برادر به نام‌های جرد سایمون و مالوری گریس است که پس از نقل مکان به عمارت اسپایدرویک با دنیایی از موجودات جادویی روبه‌رو می‌شوند. آن‌ها کتاب راهنمایی را کشف می‌کنند که اسرار موجودات افسانه‌ای را فاش می‌کند و ماجراهای هیجان‌انگیزی را برایشان رقم می‌زند.

خلاصه کتاب اسپایدرویک

در این داستان مفاهیمی مانند خانواده شجاعت و کشف دنیای ناشناخته به تصویر کشیده شده‌اند. با ترکیب عناصر فانتزی و واقع‌گرایی این مجموعه توانسته است توجه خوانندگان جوان را جلب کند و به یکی از آثار محبوب در ژانر فانتزی کودکان تبدیل شود.

خلاصه فصل اول : در آن کودکان گریس با خانه جدیدشان آشنا می‌شوند

در آغاز فصل اول خواننده با سه کودک خانواده گریس آشنا می‌شود: مالوری خواهر بزرگ‌تر شمشیرباز و مصمم و جارد و سایمون دوقلوهایی با روحیات کاملاً متفاوت؛ جارد پسری تیزبین و کمی عصبی و سایمون علاقه‌مند به حیوانات که معمولاً چند حیوان کوچک را با خود حمل می‌کند. این سه کودک پس از جدایی والدینشان به همراه مادرشان هلن گریس به خانه‌ای قدیمی و موروثی به نام عمارت اسپایدرویک نقل مکان می‌کنند. این خانه که متعلق به یکی از خویشاوندان دورشان بوده در منطقه‌ای دورافتاده کهنه فرسوده و تا حدی ترسناک است و در نگاه نخست بیشتر به مکانی متروکه شباهت دارد تا یک خانه مسکونی.

در طول مسیر رسیدن به خانه جارد نسبت به این جابجایی نارضایتی عمیقی نشان می‌دهد. او حس می‌کند که به‌ناحق مقصر مشکلات خانوادگی‌شان دانسته شده و به همین دلیل نوعی دلخوری پنهان با خود دارد. مالوری بیشتر سرگرم شمشیربازی‌اش است و گاه با جارد مشاجره می‌کند. سایمون نیز با قفس حیواناتش سرگرم است و سعی دارد آن‌ها را از تنش دور نگه دارد. این تضادهای شخصیتی زمینه‌ساز تعارض‌هایی کوچک اما معنادار درون خانواده است.

وقتی خانواده گریس وارد خانه جدید می‌شوند بلافاصله فضای رازآلود و وهم‌آلود خانه احساس می‌شود. درها و کف‌های چوبی خانه صدا می‌دهند پنجره‌ها شکسته‌اند و محیط کلی نوعی حس مرموز و ناآرام را القا می‌کند. بچه‌ها در میان گردوغبار و تار عنکبوت به بررسی اتاق‌ها می‌پردازند. جارد توجه ویژه‌ای به نقشه خانه دارد و خیلی زود متوجه می‌شود که نقشه با ساختار واقعی خانه مطابقت ندارد؛ دیواری که در نقشه نیست در واقعیت وجود دارد. این کشف اولیه اولین نشانه از راز پنهانی خانه اسپایدرویک است که ذهن جارد را مشغول می‌سازد.

در ادامه جارد اتاق کوچکی را در طبقه بالا می‌یابد که در آن ردی از زندگی شخصی مرموز دیده می‌شود. این فضا که با قفلی زنگ‌زده محافظت می‌شود کنجکاوی جارد را بیشتر برمی‌انگیزد اما در این مرحله هنوز نتوانسته وارد آن شود. در عوض در حین کاوش با صداهایی عجیب و نشانه‌هایی از حضور چیزی ناشناخته روبه‌رو می‌شود؛ صداهایی که مادرش و خواهرش آن را نادیده می‌گیرند یا به تصورات او نسبت می‌دهند. این امر احساس تنهایی و سوءتفاهم را در جارد تشدید می‌کند.

در پایان فصل خانواده تا حدی اسباب‌کشی را انجام داده‌اند و شب فرا می‌رسد. بچه‌ها به اجبار در اتاق‌هایشان مستقر می‌شوند ولی حس آرامش در خانه حاکم نیست. صدای خراشیدن جابه‌جایی اشیاء و احساس تعقیب از سوی موجودی نامرئی جارد را تا مرز وحشت می‌برد. او به وجود چیزی واقعی در این خانه شک می‌کند اما هنوز دلیلی ملموس برای اثبات آن ندارد. فصل با احساس تعلیق نگرانی و کشف قریب‌الوقوع یک راز پایان می‌یابد.

این فصل با توصیف دقیق محیط شخصیت‌پردازی اولیه و القای تدریجی فضای مرموز آغازگر مسیری پر از راز و ماجراست و زمینه را برای وقایع آینده به‌خوبی آماده می‌کند.

خلاصه فصل دوم: در آن دو دیوار با روش‌های کاملاً متفاوت کاوش می‌شوند

در این فصل تمرکز روایت بر جست‌وجوی خواهر و برادران گریس در خانه قدیمی‌شان است به‌ویژه بر روی دیوارهایی که به نظر می‌رسد چیزی را پنهان کرده‌اند. داستان با مشاجره‌ای آغاز می‌شود که بین جارد و خواهرش مالوری درباره‌ی صدایی مرموز شکل می‌گیرد. جارد که نسبت به اتفاقات عجیب خانه حساس‌تر شده به صداهای غیرعادی پشت دیوار شک می‌برد و مصمم می‌شود که حقیقت را کشف کند.

او به دقت یکی از دیوارهای اتاق زیرشیروانی را بررسی می‌کند. برخلاف خواهر و برادرش جارد با رویکردی ساختاری و هوشمندانه جلو می‌رود: ابتدا به دنبال نشانه‌هایی از درز یا شکاف می‌گردد سپس با دقت گوش می‌سپارد تا محل دقیق صدا را شناسایی کند. در حین بررسی جعبه‌ای زنگ‌زده و وسایل قدیمی پیدا می‌کند که بیشتر باعث برانگیخته شدن کنجکاوی‌اش می‌شود.

در مقابل سیمون — برادر دوقلوی جارد — با روشی کاملاً متفاوت وارد ماجرا می‌شود. او که علاقه‌مند به حیوانات است بیشتر به دنبال این است که بفهمد آیا موجودی پشت دیوار پنهان شده که ممکن است آسیب دیده باشد یا نیاز به کمک داشته باشد. روش او بیشتر احساسی است و برخلاف دقت فنی جارد به دنبال علائم حیاتی یا صداهای موجود زنده می‌گردد.

در میانه‌ی این دو رویکرد مالوری نیز نقش دارد اما با تردید و مقاومت. او به‌جای آن‌که مستقیماً در کاوش شرکت کند بیشتر نقش مخالفت‌کننده و هشداردهنده را ایفا می‌کند. درگیری میان خواهر و برادران در این فصل نه‌تنها نشان‌دهنده تفاوت‌های شخصیتی آنان است بلکه پایه‌ای برای کشف‌های بعدی فراهم می‌آورد.

در پایان این فصل جارد با کندن بخشی از دیوار به کشف دریچه‌ای پنهان موفق می‌شود. این دریچه که با چوب کهنه و میخ‌های زنگ‌زده پوشانده شده نشان می‌دهد چیزی فراتر از یک دیوار معمولی در کار است. این کشف با حس تعلیق همراه است زیرا نه‌تنها به رمز و راز خانه عمق می‌بخشد بلکه تأکید می‌کند که این مکان دارای رازهایی است که باید یکی‌یکی آشکار شوند.

فصل دوم با تأکید بر تفاوت‌های فردی شخصیت‌ها آغاز تدریجی کشف رازهای خانه و تقویت فضای رازآلود داستان به‌عنوان نقطه‌ای کلیدی در پیشبرد ماجراهای کتاب عمل می‌کند.

خلاصه کتاب اسپایدرویک

خلاصه  فصل سوم: در آن معماهای بسیاری وجود دارد

در آغاز این فصل جارد یکی از سه فرزند خانواده گریس با حس نگرانی و آشفتگی از خواب بیدار می‌شود. اتفاقاتی که پیش‌تر در خانه جدیدشان رخ داده بود ذهن او را به شدت درگیر کرده‌اند. خانه‌ای قدیمی و مرموز که در آن صداهای ناآشنا اشیای جابه‌جا شده و نشانه‌هایی از حضور موجوداتی ناشناخته دیده شده‌اند. جارد به دنبال سرنخی می‌گردد تا دلیل این وقایع را بفهمد.

او تصمیم می‌گیرد اتاق زیرشیروانی را با دقت بیشتری بررسی کند؛ همان‌جایی که پیش‌تر پنجره‌ای عجیب و فضایی پنهان را کشف کرده بود. در این جست‌وجو جارد به دیواری برخورد می‌کند که به نظر می‌رسد از بقیه دیوارها متفاوت باشد. با تلاش بیشتر موفق می‌شود بخشی از دیوار را کنار زده و به اتاقکی مخفی وارد شود. فضای داخل این اتاقک کوچک و تنگ اما پر از اشیای قدیمی عجیب و گردوغبار گرفته است.

در میان اشیاء جارد دفترچه‌ای کهنه پیدا می‌کند؛ کتابی دست‌نویس با عنوان «راهنمای میدانی آرتور اسپایدرویک به دنیای شگفت‌انگیز اطراف ما». او با کنجکاوی شروع به خواندن این دفترچه می‌کند و به‌تدریج درمی‌یابد که این کتاب اطلاعاتی محرمانه و دقیق درباره موجودات فراطبیعی و افسانه‌ای اطراف انسان‌ها ارائه می‌دهد؛ موجوداتی مانند پری‌ها جن‌ها ترول‌ها و دیگر مخلوقات جادویی.

در ادامه جارد متوجه می‌شود که نویسنده کتاب آرتور اسپایدرویک یکی از ساکنان سابق همین خانه بوده و به نظر می‌رسد که ناپدید شدن او نیز با اسرار موجود در این دفترچه ارتباط دارد. کتاب هشدارهایی نیز درباره خطرات دانستن این اطلاعات در خود دارد؛ از جمله اینکه موجودات جادویی ممکن است با فهم اینکه انسان‌ها از وجودشان مطلع شده‌اند به تهدید تبدیل شوند.

در همین حین جارد که عمیقاً در دفترچه غرق شده با صداهایی عجیب و حس حضور موجودی نامرئی در اتاق روبه‌رو می‌شود. او با ترسی آمیخته به کنجکاوی تلاش می‌کند بفهمد که آیا آنچه حس می‌کند واقعی‌ست یا زاییده ذهن اوست. این تجربه باعث می‌شود جارد به طور کامل به واقعی بودن محتوای کتاب ایمان بیاورد.

فصل سوم با حالتی معلق و پر رمز و راز پایان می‌یابد؛ جارد اکنون کتاب را به همراه خود دارد اما نمی‌داند که دانستن این اسرار چه پیامدهایی برای او و خانواده‌اش خواهد داشت. فضای حاکم بر فصل کاملاً رازآلود و پر از نشانه‌هایی است که خبر از خطراتی پنهان و ماجراهایی ناشناخته می‌دهند. این فصل نقطه‌ای کلیدی در پیشروی روایت است که پرده از ماهیت خانه و گذشته اسرارآمیز آن برمی‌دارد.

خلاصه فصل چهارم: در آن پاسخ‌هایی وجود دارد اگرچه نه لزوماً به سؤالات درست

در آغاز این فصل جارد پس از اتفاقات عجیب گذشته همچنان در تلاش است تا دیگران را متقاعد کند که آنچه دیده واقعی بوده است. با این حال واکنش‌ها به گفته‌های او همچنان با تردید و بی‌اعتمادی همراه است. مادرشان که در پی ثبات خانواده پس از جدایی از پدر بچه‌هاست رفتار جارد را ناشی از ناراحتی روانی می‌داند و او را به آرامش و همکاری با خانواده دعوت می‌کند.

در این میان سیمون که بیشتر اهل منطق و حیوان‌دوستی است سعی می‌کند به جارد نزدیک شود و به شیوه خود مسائل را بررسی کند؛ هرچند هنوز نسبت به واقعیت ادعاهای جارد مردد است. مالوری نیز که شخصیتی مستقل و اهل شمشیربازی دارد میان شک و پذیرش در نوسان است اما تصمیم می‌گیرد به‌صورت عملی حقیقت را کشف کند.

در ادامه کودکان تصمیم می‌گیرند دوباره به اتاق زیرشیروانی بروند؛ جایی که در گذشته سرنخ‌هایی کشف شده بود. آن‌ها این بار موفق می‌شوند دری مخفی در دیوار را بیابند. پشت این در اتاقی کوچک و تاریک قرار دارد که با وسایل مرموز ابزارهای مکانیکی و دفترچه‌هایی دست‌نویس پر شده است. در این میان جارد دفتری پیدا می‌کند که به نظر می‌رسد نوشته‌های آرتور اسپایدرویک باشد؛ دانشمند و صاحب پیشین خانه.

مطالعه صفحات ابتدایی دفترچه که بسیار دقیق علمی و گاه هشداردهنده نوشته شده‌اند نشان می‌دهد که آرتور اسپایدرویک در حال مستندسازی دنیایی پنهان از موجودات جادویی و عجیب بوده است. این دفتر حاوی اطلاعات طبقه‌بندی‌شده نقاشی‌ها و مشاهدات مستقیم درباره انواع موجودات غیرطبیعی مانند ترول‌ها پری‌ها و موجودات شیطنت‌آمیز خانگی است. هشدارهایی جدی نیز در خصوص نگهداری کتاب و مواجهه با این موجودات در لابه‌لای متن‌ها دیده می‌شود.

با این کشف جارد احساس می‌کند که بالاخره مدرکی واقعی و قابل اتکا برای اثبات حرف‌هایش یافته است. او با هیجان دفتر را به خواهر و برادرش نشان می‌دهد اما واکنش آن‌ها همچنان آمیخته به تردید است. مالوری می‌پذیرد که کتاب جالب است ولی هنوز برای نتیجه‌گیری قاطع مردد است؛ در حالی‌که سیمون صرفاً آن را یک کتاب داستان عجیب می‌پندارد.

در پایان فصل اگرچه جارد به پاسخ‌هایی نسبتاً روشن در مورد منشأ اتفاقات عجیب و موجودات اطراف خانه دست یافته است اما این پاسخ‌ها بیشتر برای خودش قانع‌کننده‌اند تا دیگران. واقعیت همچنان سایه‌ای مبهم و چندلایه دارد و روشن نیست که دانستن این اطلاعات راه‌گشا خواهد بود یا دردسرساز.

این فصل با تأکید بر تضاد میان حقیقت و باور عمومی و مرز باریک میان خیال و واقعیت به پایان می‌رسد؛ بی‌آنکه سؤالات اساسی داستان پاسخی قطعی یافته باشند.

خلاصه فصل پنجم: در آن جارد کتابی می‌خواند و تله‌ای می‌گذارد

در آغاز این فصل جارد گریس که ذهنش همچنان درگیر حوادث اخیر و اتفاقات غیرعادی در خانه قدیمی است تصمیم می‌گیرد با دقت بیشتری به دفترچه‌ای که پیش‌تر یافته بود بپردازد. او دفترچه را باز کرده و شروع به مطالعه آن می‌کند. این دفترچه که به‌نظر می‌رسد متعلق به آرتور اسپایدرویک باشد شامل مشاهدات و هشدارهایی درباره موجودات جادویی به‌ویژه موجودات نادیدنی خطرناک یا فریبکار است. جارد با جدیت صفحات را ورق می‌زند و متوجه می‌شود که نویسنده با زبانی علمی-تحقیقی و دقیق تجربیات خود را در مواجهه با این موجودات مستند کرده است.

در میان اطلاعات موجود بخشی توجه جارد را به‌شدت جلب می‌کند: اشاره‌ای به موجودی موسوم به “بوگارت” که در صورت عصبانیت می‌تواند به اشیاء آسیب برساند یا نظم محیط را به هم بریزد. رفتارهای مشکوکی که پیش‌تر در خانه رخ داده بود ــ شکسته شدن اشیاء جابه‌جایی وسایل و صدای ناهنجار در شب ــ با توصیف این موجود هم‌خوانی دارد. جارد به این نتیجه می‌رسد که عامل همه این وقایع یک بوگارت است و تصمیم می‌گیرد به‌جای ترس یا فرار با استفاده از اطلاعات دفترچه اقدامی هدفمند و محتاطانه انجام دهد.

او با دقت یکی از روش‌های پیشنهادی برای به دام انداختن بوگارت را انتخاب می‌کند. این روش شامل ساختن یک تله ساده اما مؤثر است: قرار دادن یک طعمه وسوسه‌انگیز (مانند غذا) درون یک جعبه با سازوکار قفل شونده. جارد با استفاده از وسایل موجود در خانه مخصوصاً در انبار قدیمی یک تله ابتدایی طراحی و اجرا می‌کند. در حین آماده‌سازی توجه و تمرکزش مثال‌زدنی است زیرا می‌داند با موجودی طرف است که هم زیرک است و هم ممکن است خطرناک باشد.

پس از آماده‌سازی تله جارد آن را در محلی قرار می‌دهد که بیشترین فعالیت‌های مشکوک پیش‌تر در آن مشاهده شده بود. او سپس با دقت محل را ترک می‌کند و در فاصله‌ای امن منتظر نتیجه می‌ماند. این بخش با تعلیقی دقیق پایان می‌یابد؛ جارد در انتظار واکنش بوگارت است و خواننده نیز در تعلیقی فزاینده مشتاق کشف نتیجه این اقدام هوشمندانه باقی می‌ماند.

در مجموع این فصل نقطه عطفی در داستان محسوب می‌شود زیرا شخصیت جارد از حالت واکنش‌پذیری به کنش‌گری فعال می‌رسد و با بهره‌گیری از دانش شجاعت و خلاقیت برای اولین‌بار به‌جای ترس از ناشناخته‌ها به مواجهه و کنترل آن‌ها می‌پردازد.

خلاصه فصل ششم: در آن آن‌ها چیزهای غیرمنتظره‌ای در یخچال پیدا می‌کنند

در آغاز این فصل فضای خانه گریس‌ها همچنان متأثر از وقایع رازآلود پیشین است. پس از سلسله‌ای از رویدادهای عجیب جارد و خواهر و برادرش یعنی مالوری و سیمون احساس می‌کنند که چیزی در خانه‌شان درست نیست. آن‌ها که اکنون به وجود موجوداتی ناشناخته در اطراف خود مشکوک شده‌اند تصمیم می‌گیرند بررسی‌های خود را جدی‌تر دنبال کنند.

در ادامه توجه جارد به سرنخ‌های مشکوکی جلب می‌شود که او را به سمت آشپزخانه می‌کشاند. او متوجه نشانه‌هایی از ورود موجودی کوچک به یخچال می‌شود؛ نشانه‌هایی چون خورده شدن برخی مواد غذایی به شکل نامنظم و ردهایی مشکوک. این کشف باعث می‌شود که کودکان تصمیم بگیرند یخچال را به‌طور دقیق‌تری بررسی کنند. در جریان این بازرسی آن‌ها با صحنه‌ای غیرمنتظره مواجه می‌شوند: موجود کوچکی به نام “براونی” که پیش‌تر درباره‌اش اطلاعاتی کسب کرده بودند اکنون درون یخچال مشغول جست‌وجوست. این موجود که ترکیبی از رفتارهای شوخ‌طبع و آزاردهنده است به نظر می‌رسد مسئول برخی از خرابکاری‌های اخیر در خانه باشد.

کودکان با دیدن این صحنه دچار بهت و ترس می‌شوند اما به‌سرعت درمی‌یابند که موجود مزبور نه تنها تهدیدکننده نیست بلکه به شکلی پیچیده با اسرار کتابچه اسپایدرویک در ارتباط است. گفت‌وگوی کوتاه اما معنی‌دار بین جارد و این موجود لایه‌هایی تازه از واقعیت‌های پنهان‌شده در خانه را آشکار می‌سازد. براونی در قالبی نیمه‌دوستانه اشاره‌هایی مبهم به خطرات بزرگ‌تر و موجودات دیگری می‌کند که اگرچه هنوز دیده نشده‌اند اما حضوری نامحسوس دارند.

در پایان فصل کودکان پس از برخورد نزدیک با این موجود شگفت‌انگیز متقاعد می‌شوند که ماجرای آن‌ها فراتر از تصورات معمول است و تصمیم می‌گیرند که با دقت و جدیت بیشتری به مطالعه کتابچه اسرارآمیز اسپایدرویک و پیگیری نشانه‌ها ادامه دهند. فصل با حالتی معلق و پر از رمز و راز به پایان می‌رسد و زمینه را برای وقایع پرتنش‌تر بعدی فراهم می‌سازد.

خلاصه فصل هفتم: در آن سرنوشت موش‌ها کشف می‌شود

در آغاز این فصل جارد سیمون و مالی به بررسی دقیق‌تری از موجود عجیبی که در خانه زندگی می‌کند می‌پردازند. تمرکز اصلی آن‌ها روی موش‌هایی است که اخیراً ناپدید شده‌اند؛ موضوعی که باعث نگرانی و کنجکاوی سیمون که به حیوانات علاقه‌مند است شده است. جارد که همچنان با انگیزه کشف حقایق کتاب راهنمای موجودات افسانه‌ای اسپایدرویک پیش می‌رود تصمیم می‌گیرد از اطلاعات درون کتاب برای پی‌بردن به سرنوشت موش‌ها استفاده کند.

در ادامه کودکان با استفاده از دانسته‌های خود و سرنخ‌هایی که در خانه یافته‌اند موفق به شناسایی محل اختفای موجود می‌شوند: پشت دیوارهای آشپزخانه و مسیرهای پنهانی زیر کف خانه. در این مکان‌ها آن‌ها با بقایای موش‌ها و شواهدی از فعالیت‌های موجود ناشناخته روبرو می‌شوند. این یافته‌ها به وضوح نشان می‌دهد که موجود مذکور موش‌ها را ربوده و در لانه‌اش نگهداری یا مصرف کرده است.

در این میان سیمون که بیش از همه تحت تأثیر سرنوشت موش‌هایش قرار دارد به‌سختی می‌تواند خشم و ناراحتی خود را کنترل کند. جارد با وجود تنش‌های موجود تلاش می‌کند گروه را آرام نگه دارد و همه را متقاعد می‌سازد که مقابله مستقیم با موجود بدون آمادگی می‌تواند خطرناک باشد. او یادآور می‌شود که با شناخت بهتر این موجود و قواعد دنیای افسانه‌ای می‌توان راهی مطمئن‌تر برای حل مسئله یافت.

در پایان فصل کودکان با تصمیمی جمعی اتاق زیرشیروانی را به‌عنوان پایگاه موقت برای برنامه‌ریزی و مشاهده رفتارهای موجود انتخاب می‌کنند. در اینجا آن‌ها تجهیزات ساده‌ای برای ردیابی ثبت شواهد و محافظت از خود آماده می‌سازند. گرچه هنوز اطلاعات دقیقی درباره هویت یا انگیزه‌های موجود ندارند اما به این نتیجه می‌رسند که مسیر کشف حقیقت از این نقطه آغاز می‌شود و باید با دقت جسارت و همکاری کامل به آن ادامه دهند.

این فصل با تأکید بر اهمیت مشاهده کاوش و همکاری در مواجهه با ناشناخته‌ها به پایان می‌رسد و زمینه را برای مرحله‌ای تازه در روند مواجهه با دنیای مرموز و موجودات جادویی فراهم می‌سازد.

درباره نویسنده :تونی دیترلیزی

تونی دیترلیزی نویسنده و تصویرگر آمریکایی در ۶ سپتامبر ۱۹۶۹ در لس‌آنجلس متولد شد. او با همکاری هالی بلک مجموعه فانتزی «ماجراهای اسپایدرویک» را خلق کرد که شامل پنج جلد است و در سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ منتشر شد. دیترلیزی با تصویرگری‌های منحصربه‌فرد خود دنیای جادویی و موجودات خیالی این مجموعه را به‌تصویر کشید و به شهرت جهانی رسید.

هالی بلک نویسنده آمریکایی متولد ۱۰ نوامبر ۱۹۷۱ در نیوجرسی به‌خاطر آثار فانتزی نوجوانان شناخته می‌شود. او با همکاری دیترلیزی داستان‌های «ماجراهای اسپایدرویک» را نوشت که به‌سرعت محبوبیت یافت و به فیلم و سریال تلویزیونی تبدیل شد. بلک همچنین نویسنده مجموعه‌های موفقی مانند «The Folk of the Air» و «Magisterium» است و جوایز معتبری مانند Newbery Honor و Andre Norton Award را کسب کرده است

کتاب های مرتبط با اسپایدرویک

  • سرگذشت نارنیا:مجموعه‌ای از هفت رمان فانتزی نوشته سی. اس. لوئیس که بین سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۶ منتشر شدند. داستان‌ها در سرزمین خیالی نارنیا جریان دارند جایی که حیوانات سخنگو و جادو وجود دارند. این مجموعه از آثار کلاسیک ادبیات کودکان محسوب می‌شود.
  • درخت دوردست:مجموعه‌ای از رمان‌های فانتزی کودکان نوشته انید بلایتون منتشر شده بین سال‌های ۱۹۳۹ تا ۱۹۵۱. داستان‌ها در مورد درختی جادویی هستند که به سرزمین‌های مختلفی منتهی می‌شود و کودکان ماجراجویی‌های شگفت‌انگیزی را تجربه می‌کنند.
  • هری پاتر:مجموعه‌ای از هفت رمان فانتزی نوشته جی. کی. رولینگ منتشر شده بین سال‌های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۷. داستان‌ها درباره پسری به نام هری پاتر است که متوجه می‌شود جادوگر است و در مدرسه هاگوارتز آموزش می‌بیند.
  • ارباب حلقه‌ها:مجموعه‌ای از سه رمان فانتزی نوشته جی. آر. آر. تالکین منتشر شده بین سال‌های ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۵. داستان‌ها در سرزمین میانه جریان دارند و درباره سفر گروهی برای نابودی حلقه قدرت است.
  • آرتور و مینی‌موی‌ها:رمانی فانتزی نوشته لوس بسون منتشر شده در سال ۲۰۰۲. داستان درباره پسری به نام آرتور است که وارد دنیای مینی‌موی‌ها می‌شود تا خانواده‌اش را نجات دهد.
  • ماجراهای نیکلاس فلامل جاودانه:مجموعه‌ای از شش رمان فانتزی نوشته مایکل اسکات منتشر شده بین سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۲. داستان‌ها درباره نیکلاس فلامل و تلاش او برای محافظت از کتابی جادویی است.
  • پرسه جکسون و خدایان المپ:مجموعه‌ای از پنج رمان فانتزی نوشته ریک ریوردان منتشر شده بین سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹. داستان‌ها درباره پسری به نام پرسه جکسون است که متوجه می‌شود پسر یکی از خدایان یونان باستان است.
  • دنیای نارنیا: شاهزاده کاسپین:دومین کتاب از مجموعه سرگذشت نارنیا نوشته سی. اس. لوئیس منتشر شده در سال ۱۹۵۱. داستان درباره بازگشت چهار کودک به نارنیا و کمک به شاهزاده کاسپین برای بازپس‌گیری تاج و تخت است.
  • دنیای نارنیا: سفر کشتی سپیده‌پیما:سومین کتاب از مجموعه سرگذشت نارنیا نوشته سی. اس. لوئیس منتشر شده در سال ۱۹۵۲. داستان درباره سفر دریایی برای یافتن هفت لرد گمشده است.
  • دنیای نارنیا: صندلی نقره‌ای:چهارمین کتاب از مجموعه سرگذشت نارنیا نوشته سی. اس. لوئیس منتشر شده در سال ۱۹۵۳. داستان درباره جستجوی شاهزاده گمشده ریلین است.