سلب حیات یعنی چی
سلب حیات یعنی چی
سلب حیات به معنای گرفتن جان یک فرد به حکم قانون و از طریق مجازات است. این اصطلاح در نظام های حقوقی، به خصوص در حوزه کیفری، به مجازاتی اشاره دارد که منجر به پایان زندگی محکوم می شود. مفهوم سلب حیات بحث های عمیق فلسفی، حقوقی و اخلاقی را در پی دارد و از قدیمی ترین اشکال کیفر به شمار می رود. این نوع مجازات، که از سوی نهادهای قضایی کشور اعمال می شود، بیش از یک عمل قانونی، بازتاب دهنده دیدگاه های جامعه نسبت به عدالت، بازدارندگی و کرامت انسانی است. بررسی ابعاد مختلف آن نیازمند رویکردی جامع است که هم به جوانب تاریخی و فلسفی بپردازد و هم انواع قانونی و چالش های حقوق بشری مرتبط با آن را تبیین کند.
مفهوم سلب حیات: تعاریف و ابعاد بنیادین
برای درک عمیق مفهوم سلب حیات، ابتدا باید به تعاریف لغوی و اصطلاحی آن پرداخت. این اصطلاح، فراتر از یک واژه ساده، در برگیرنده ماهیتی پیچیده و بحث برانگیز در نظام های حقوقی و اخلاقی سراسر جهان است.
تعریف لغوی و اصطلاحی سلب حیات
واژه «سلب» در لغت به معنای کندن، جدا کردن و گرفتن است و «حیات» به مفهوم زنده بودن و زندگانی. بنابراین، سلب حیات از نظر لغوی به معنای ستاندن و گرفتن زندگانی دیگری به قهر و برخلاف میل او است. این تعریف بنیادین، هسته اصلی معنای حقوقی را تشکیل می دهد، اما در بستر حقوقی و کیفری، بار معنایی عمیق تری پیدا می کند.
در اصطلاح حقوقی و قضایی، سلب حیات به مجازاتی اطلاق می شود که از سوی نهادهای قضایی یک کشور، با رعایت تشریفات قانونی، منجر به پایان دادن به زندگی فرد محکوم می شود. این مجازات عموماً برای شدیدترین و خطرناک ترین جرایم در نظر گرفته می شود و هدف آن حذف فیزیکی مجرم از جامعه است. نکته اساسی در تعریف سلب حیات، تمایز آن با مرگ طبیعی یا خودکشی است؛ چرا که سلب حیات یک عمل برنامه ریزی شده و قانونی است که توسط دولت و در قالب نظام کیفری اجرا می گردد.
سلب حیات به عنوان یک مجازات
از دیرباز تاکنون، مجازات سلب حیات به عنوان یکی از قاطع ترین و سخت گیرانه ترین اشکال کیفر، در نظام های حقوقی مختلف جهان مورد استفاده قرار گرفته است. این مجازات معمولاً در مورد جرایم بسیار مهم و تهدیدکننده امنیت و نظم عمومی، مانند قتل عمد، خیانت بزرگ، یا جرایم حدی خاص، اعمال می شده است.
ماهیت مجازات سلب حیات به گونه ای است که با اعمال آن، فرد حیات خود را از دست می دهد و این امر، آن را به موضوعی حساس و پرچالش در جوامع بشری تبدیل کرده است. در طول تاریخ، همواره نظریات موافق و مخالفی درباره مشروعیت و اثربخشی این مجازات وجود داشته و بحث پیرامون آن هیچگاه به پایان نرسیده است. این مجازات نشان دهنده اوج قدرت یک نظام قضایی در برخورد با شهروندان و در عین حال، نمادی از مجادلات اخلاقی و حقوق بشری است که انسان ها از قرن ها پیش با آن دست و پنجه نرم کرده اند.
سیر تاریخی مجازات سلب حیات: از کهن تا دوران معاصر
بررسی سیر تحول سلب حیات در طول تاریخ، نشان دهنده دگرگونی های عمیق در ارزش ها، اخلاقیات و نظام های حقوقی جوامع است. این مجازات، از ابتدای تشکیل اجتماعات بشری، جایگاه ویژه ای در مکانیزم های عدالت کیفری داشته است.
ریشه های باستانی و تحولات اولیه
مجازات سلب حیات ریشه های عمیقی در قوانین باستانی دارد. یکی از قدیمی ترین نمونه های مکتوب، قانون حمورابی (حدود ۱۷۵۴ قبل از میلاد) است که در آن برای جرایم متعددی از جمله دزدی، سرقت معابد و خیانت، مجازات مرگ پیش بینی شده بود. در بسیاری از جوامع اولیه، سلب حیات نه تنها به عنوان کیفر، بلکه به عنوان ابزاری برای حفظ نظم اجتماعی، جبران خسارت به خانواده قربانی و حتی پاک سازی جامعه از عناصر شر تلقی می شد. قوانین موسی در تلمود و حتی برخی متون مذهبی دیگر نیز شامل موارد متعددی از مجازات مرگ برای جرایم خاص بودند. اشکال اولیه اعدام اغلب بسیار خشونت آمیز و عمومی بودند تا حداکثر بازدارندگی را ایجاد کنند.
دوره میانی و رنسانس: اشکال و گستره جرایم
در دوران میانه و رنسانس، گستره جرایم مشمول سلب حیات به طرز چشمگیری افزایش یافت. در اروپا، علاوه بر قتل و خیانت، جرایمی مانند جادوگری، ارتداد، توهین به مقدسات، همجنس گرایی، دزدی های کوچک و حتی سرقت اموال پادشاه نیز با مجازات اعدام پاسخ داده می شد. روش های اجرای اعدام نیز بسیار متنوع و اغلب وحشتناک بودند، از جمله سوزاندن، مثله کردن، چهارپاره کردن، گردن زدن، حلق آویز کردن و زنده به گور کردن. این روش ها نه تنها به قصد مجازات، بلکه به عنوان نمایشی از قدرت حکومتی و به منظور ارعاب عمومی اجرا می شدند. در این دوران، کمتر صدایی علیه این مجازات شنیده می شد و اغلب فیلسوفان و متفکران، آن را برای حفظ نظم جامعه ضروری می دانستند.
ظهور جنبش های ضد اعدام و چالش های فلسفی
از قرن هجدهم میلادی، با ظهور عصر روشنگری و اندیشه های جدید در حوزه حقوق و اخلاق، چالش های جدی علیه مجازات سلب حیات آغاز شد. متفکرانی چون سزار بکاریا در کتاب «درباره جرایم و مجازات ها» و ژان ژاک روسو، به شدت از اثربخشی بازدارنده اعدام انتقاد کردند و بر عدم تناسب این مجازات با اصول انسانی و اخلاقی تأکید نمودند. بکاریا استدلال می کرد که حبس ابد اثربخشی بازدارنده بیشتری نسبت به اعدام دارد، زیرا ترس از یک مجازات طولانی مدت و قطعی، قوی تر از ترس از یک مجازات سریع و برگشت ناپذیر است. این اندیشه ها پایه گذار جنبش های ضد اعدام شدند که به تدریج در قرن نوزدهم و بیستم گسترش یافتند.
امروزه، روند جهانی به سمت لغو یا محدودیت مجازات مرگ است. بسیاری از کشورها، آن را به طور کامل از نظام حقوقی خود حذف کرده اند یا اجرای آن را به حالت تعلیق درآورده اند. دلایل این تغییر رویکرد شامل ملاحظات حقوق بشری، خطر خطای قضایی، عدم اثبات بازدارندگی قطعی و اعتقاد به کرامت ذاتی انسان است. با این حال، سلب حیات همچنان در برخی کشورها، از جمله ایران، برای جرایم خاصی پابرجا است و این موضوع آن را به یکی از مهم ترین مباحث در حقوق کیفری معاصر تبدیل کرده است.
انواع مجازات سلب حیات در نظام حقوقی ایران
در نظام حقوقی ایران، مجازات سلب حیات در سه قالب اصلی یعنی قصاص نفس، حدود و تعزیرات پیش بینی شده است. هر یک از این انواع، دارای مبانی قانونی و شرایط اجرایی خاص خود هستند که در قانون مجازات اسلامی به تفصیل مورد اشاره قرار گرفته اند.
قصاص نفس
قصاص نفس، بارزترین و شناخته شده ترین نوع مجازات سلب حیات در حقوق ایران است که عمدتاً برای جرم قتل عمد اعمال می شود. ماهیت قصاص نفس، مجازاتی متناسب با جرم ارتکابی است، به این معنا که قاتل، به همان نحو که مقتول را از حیات ساقط کرده، مجازات می شود.
ویژگی های اصلی قصاص نفس عبارتند از:
- حق اولیاء دم: قصاص نفس، حق خصوصی اولیاء دم مقتول (ورثه قانونی) است. این بدان معناست که اجرای آن منوط به مطالبه اولیاء دم است و اگر آن ها از حق خود صرف نظر کنند، مجازات قصاص اجرا نمی شود.
- قابلیت عفو و تبدیل به دیه: اولیاء دم می توانند با رضایت خود، قاتل را عفو کنند یا در ازای دریافت مبلغی به عنوان دیه (خون بها)، از حق قصاص خود چشم پوشی نمایند. این اختیار نشان دهنده جنبه ترمیمی و انعطاف پذیر قصاص است.
- ماده قانونی مرتبط: ماده ۳۴۷ قانون مجازات اسلامی (مصوب ۱۳۹۲) به صراحت بیان می دارد: قصاص حق اولیاء دم است و می تواند مطالبه یا عفو و یا مصالحه به مال شود.
قصاص نفس از منظر فلسفه مجازات، بیشترین همخوانی را با دیدگاه سزاگرایی (retributivism) دارد که بر اصل تناسب و عدالت استحقاقی تأکید می کند.
حدود شرعی منجر به سلب حیات
حدود سلب حیات به مجازات هایی گفته می شود که نوع، میزان و کیفیت آن ها از سوی شارع مقدس (اسلام) تعیین شده و قاضی هیچ دخل و تصرفی در آن ها ندارد. این مجازات ها برای جرایم خاصی در نظر گرفته شده اند که از نظر شرع، تخطی از خطوط قرمز محسوب می شوند.
جرایم مشمول مجازات حدود سلب حیات شامل موارد زیر است:
- جرایم جنسی: مانند زنای محصنه (زنای فرد متأهل)، زنا با محارم، لواط (همجنس بازی مردان)، تجاوز به عنف و زنای غیرمسلمان با زن مسلمان.
- جرایم علیه امنیت و دین: مانند محاربه (کشیدن سلاح برای ایجاد ترس و ناامنی)، افساد فی الارض (ارتکاب جنایت علیه مردم و ایجاد اختلال گسترده در نظم عمومی)، و ارتداد (بازگشت از دین اسلام).
- تکرار برخی جرایم حدی: در مواردی مانند تکرار سه باره حد جلد در زنا یا سرقت، برای بار چهارم مجازات مرگ اعمال می شود.
موارد سقوط یا عدم اجرای حد نیز در قوانین اسلامی پیش بینی شده است؛ از جمله قاعده درأ (درء الحدود بالشبهات) که بر اساس آن، با وجود هرگونه شبهه یا تردید در وقوع جرم یا شرایط آن، حد ساقط می شود. همچنین، توبه قبل از اثبات جرم می تواند منجر به سقوط مجازات حد گردد که در مواد ۱۱۴ و ۱۲۰ قانون مجازات اسلامی به آن اشاره شده است.
تعزیرات منجر به سلب حیات
تعزیرات سلب حیات به مجازات هایی اطلاق می شود که نوع و میزان آن ها در قانون مشخص نشده و تعیین آن بر عهده قاضی است، اما باید در چهارچوب قوانین و مقررات باشد. این نوع مجازات ها عمدتاً برای جرایمی تعیین می شوند که مصلحت جامعه اقتضای اعمال مجازات شدید را دارد، اما در شرع برای آن ها حد مشخصی تعیین نشده است.
بارزترین مصداق تعزیرات سلب حیات در حقوق ایران، مجازات قاچاق مواد مخدر در حجم بالا است. در این موارد، با توجه به حجم و نوع مواد مخدر و نقش فرد در شبکه قاچاق، قاضی می تواند حکم اعدام صادر کند. اختیار قاضی در تعیین و تخفیف مجازات های تعزیری، برخلاف حدود، بیشتر است. این مجازات ها در راستای اهداف بازدارندگی و ناتوان سازی مجرمان، به منظور حفظ سلامت جامعه و مبارزه با فساد سازمان یافته، اعمال می شوند. ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی در بخش تعزیرات، به قاضی اجازه می دهد در برخی موارد خاص، بسته به شرایط جرم و مجرم، مجازات متناسب را تعیین کند، هرچند که تعیین سلب حیات در قالب تعزیرات اغلب مربوط به قوانین خاص مانند مبارزه با مواد مخدر است.
فلسفه سلب حیات: چرا و برای چه؟
بحث پیرامون فلسفه مجازات سلب حیات، یکی از پیچیده ترین و مناقشه آمیزترین حوزه ها در حقوق کیفری و فلسفه اخلاق است. دلایل موافقان و مخالفان این مجازات، اغلب در دو نگرش کلان «سزاگرایی» و «فایده گرایی» ریشه دارد.
نگرش سزاگرایی (پیشینه گرا): مجازات برای استحقاق
نگرش سزاگرایی، که به آن پیشینه گرا نیز گفته می شود، بر این اصل استوار است که مجازات باید برای عملی که انجام شده است اعمال شود، نه برای پیامدهای احتمالی آن در آینده. در این دیدگاه، فرد مجرم سزاوار مجازات است، زیرا مرتکب جرم شده و باید تاوان عمل خود را بپردازد. سزاگرایی بر عدالت استحقاقی و تناسب میان جرم و مجازات تأکید دارد.
فیلسوفانی چون امانوئل کانت، از برجسته ترین حامیان سزاگرایی بودند. کانت معتقد بود: هر که قتلی مرتکب شود باید بمیرد. او این مجازات را نه به دلیل جلوگیری از جرایم آینده، بلکه به دلیل برقراری عدالت و تلافی عمل ارتکابی ضروری می دانست. در این دیدگاه، مجازات به عنوان ابزاری برای ابراز خشم جامعه از جرم و اعلام قبح عمل مجرمانه عمل می کند. سزاگرایی اتهام انتقام جویی را از خود دور می کند، زیرا معتقد است که مجازات در یک چارچوب قانونی و منطبق بر اصول تناسب اجرا می شود، نه بر اساس احساسات شخصی. قصاص نفس در نظام حقوقی ایران، بارزترین نمود سزاگرایی است که در آن، مجازات متناسب با جرم (جان در برابر جان) اجرا می شود.
امانوئل کانت، پدر سزاگرایی معاصر، بیان می دارد که هر شرارت ناحقی که بر دیگری روا داشتی بر خودت تحمیل نموده ای. اگر او را خوار کنی، خود را خوار کرده ای و اگر او را به قتل برسانی، خودت را کشته ای. از این رو، هر کسی قتلی مرتکب شود یا دستور به انجام آن بدهد باید از کیفر مرگ بهره مند شود.
نگرش فایده گرایی (آینده نگر): مجازات برای اهداف آتی
نگرش فایده گرایی یا پیامدگرایی، بر خلاف سزاگرایی، به اهداف و پیامدهای آینده مجازات توجه دارد. در این دیدگاه، مجازات زمانی مشروعیت می یابد که به نفع جامعه باشد و منجر به منفعت بیشتر یا جلوگیری از ضرر بیشتر شود. اهداف اصلی فایده گرایی در خصوص سلب حیات عبارتند از:
بازدارندگی (Deterrence)
هدف اصلی بازدارندگی، جلوگیری از وقوع جرم است. این بازدارندگی می تواند به دو صورت باشد: بازدارندگی عام (جلوگیری از ارتکاب جرم توسط سایر افراد جامعه با دیدن مجازات مجرم) و بازدارندگی خاص (جلوگیری از تکرار جرم توسط خود مجرم). موافقان اعدام معتقدند که هیچ مجازاتی به اندازه سلب حیات نمی تواند بازدارندگی قوی ایجاد کند، زیرا ترس از مرگ، قوی ترین ترس بشری است. با این حال، اثربخشی اعدام در بازدارندگی، همواره مورد تردید و مناقشه بوده است. مطالعات بین المللی و داخلی (مثلاً در خصوص جرایم مواد مخدر در ایران) نتایج متفاوتی را نشان داده اند و اغلب شواهد قطعی مبنی بر بازدارندگی بیشتر اعدام در مقایسه با حبس ابد وجود ندارد. این موضوع، یکی از بزرگترین چالش های فلسفه مجازات سلب حیات است.
ناتوان سازی (Incapacitation)
هدف ناتوان سازی، سلب توان ارتکاب جرم از مجرم است. در این زمینه، سلب حیات اثربخشی کامل و دائمی دارد، زیرا با حذف فیزیکی مجرم، به طور قطع وی از ارتکاب هرگونه جرم دیگری در آینده ناتوان می شود. این تنها هدفی است که مجازات مرگ می تواند به طور مطلق و بدون تردید به آن دست یابد. از دیدگاه فایده گرایی، اگر جامعه ای با مجرمی بسیار خطرناک مواجه باشد که اصلاح ناپذیر به نظر می رسد و احتمال ارتکاب جرایم بیشتر توسط او وجود دارد، سلب حیات او به طور دائمی، می تواند به نفع امنیت عمومی جامعه باشد.
بازپروری (Rehabilitation)
بازپروری به معنای اصلاح و بازگرداندن مجرم به جامعه به عنوان یک شهروند مفید است. این هدف کاملاً با سلب حیات در تضاد است. با حذف فیزیکی مجرم، هیچ فرصتی برای اصلاح، آموزش و بازگشت او به جامعه باقی نمی ماند. از این رو، مخالفان اعدام، این مجازات را مغایر با هدف بازپروری و اصلاح گری می دانند و معتقدند که حتی خطرناک ترین مجرمان نیز باید فرصت اصلاح و جبران اشتباهات خود را داشته باشند.
عدالت ترمیمی (Restorative Justice)
عدالت ترمیمی بر ترمیم روابط آسیب دیده بین بزهکار، بزه دیده و جامعه تمرکز دارد. هدف این رویکرد، جبران خسارت، ابراز ندامت و ایجاد سازش است. سلب حیات با حذف یکی از اضلاع این مثلث (یعنی بزهکار)، عملاً امکان برقراری عدالت ترمیمی را از بین می برد. اگرچه در قصاص نفس، امکان مصالحه و دریافت دیه وجود دارد که می تواند جنبه ای از ترمیم را داشته باشد، اما در حالت کلی، اعدام با روح عدالت ترمیمی که به دنبال بازسازی و بازپیوند است، همخوانی ندارد.
چالش ها و ملاحظات حقوق بشری و اخلاقی سلب حیات
مجازات سلب حیات، همواره با چالش های حقوق بشری و اخلاقی متعددی روبرو بوده است که بحث درباره مشروعیت آن را تشدید می کند. این چالش ها، دلایل اصلی مخالفان مجازات مرگ در سراسر جهان هستند.
برگشت ناپذیری و خطای قضایی
یکی از قوی ترین استدلال ها علیه سلب حیات، برگشت ناپذیری آن است. سیستم های قضایی، هرچقدر هم که دقیق باشند، مصون از خطا نیستند. احتمال اعدام بی گناهان، یک خطر جدی و غیرقابل جبران است. در طول تاریخ و حتی در دوران معاصر، موارد متعددی از افراد بی گناه که به مجازات مرگ محکوم شده و سپس بی گناهی شان اثبات شده، گزارش شده است. در چنین مواردی، اشتباه قضایی به معنای از دست رفتن جان یک انسان بی گناه است که هیچ راهی برای جبران آن وجود ندارد. این واقعیت، بسیاری از کشورها را به لغو یا تعلیق اعدام واداشته است.
مغایرت با حق حیات و کرامت انسانی
حق حیات، به عنوان بنیادین ترین حق بشری، در بسیاری از اسناد بین المللی حقوق بشر، از جمله اعلامیه جهانی حقوق بشر، به رسمیت شناخته شده است. مخالفان سلب حیات استدلال می کنند که هیچ دولتی، تحت هیچ شرایطی، حق ندارد جان یک انسان را بگیرد. مجازات مرگ، فارغ از جرم ارتکابی، نقض صریح این حق بنیادین تلقی می شود.
علاوه بر این، بحث کرامت انسانی نیز مطرح است. برخی معتقدند که اعدام، حتی برای بدترین جنایتکاران، کرامت ذاتی انسان را نقض می کند. شیوه اجرای مجازات نیز مورد مناقشه است. هرگونه شکنجه یا رفتار غیرانسانی در فرآیند اعدام، با اصول کرامت انسانی در تضاد است. حتی روش های به ظاهر انسانی تر اعدام نیز همچنان مورد انتقادند، زیرا نفس گرفتن جان یک انسان، از دیدگاه بسیاری، غیرانسانی تلقی می شود.
وظیفه دولت حفاظت از شهروندان و ارتقای سعادت و آرامش آنها است و این وظیفه محوری نمی تواند با صدور حکم سلب حیات شهروندان به دست آید. سلب حیات به طور ذاتی با حق حیات و کرامت انسانی که در اعلامیه های حقوق بشر بر آن تأکید شده، در تضاد است.
عدم اثبات بازدارندگی قطعی و فرصت اصلاح
همانطور که پیش تر نیز اشاره شد، اثربخشی سلب حیات در بازدارندگی از جرایم، به طور قطعی اثبات نشده است. بسیاری از مطالعات نشان می دهند که نرخ جرایم در کشورهایی که اعدام را لغو کرده اند، تفاوت چشمگیری با کشورهایی که آن را اجرا می کنند، ندارد. این عدم قطعیت در بازدارندگی، توجیه اصلی فایده گرایان برای مجازات مرگ را تضعیف می کند.
همچنین، سلب حیات فرصت اصلاح و بازپروری مجرم را از بین می برد. در دیدگاه های نوین جرم شناسی، بر اهمیت اصلاح و بازگرداندن مجرم به جامعه تأکید می شود. مجازات مرگ با از بین بردن مجرم، امکان هرگونه بازپروری، پشیمانی و جبران را سلب می کند. این امر نه تنها برای خود فرد، بلکه برای جامعه نیز یک فرصت از دست رفته محسوب می شود، زیرا جامعه فرصت ندارد تا از اشتباهات گذشته خود درس بگیرد و راهکارهای مؤثرتری برای پیشگیری از جرم بیابد.
در نهایت، چالش های اخلاقی مربوط به اجرای سلب حیات نیز قابل توجه است. چه کسی حق دارد جان دیگری را بگیرد؟ آیا مجازات کردن با مجرم در یک سطح، خود نوعی سقوط اخلاقی برای جامعه نیست؟ این پرسش ها، همواره در کانون بحث های فلسفی و اخلاقی پیرامون مجازات سلب حیات قرار داشته اند.
نتیجه گیری: سلب حیات، مجازاتی با ابعاد پیچیده و مورد مناقشه
سلب حیات، به عنوان شدیدترین کیفر در نظام های حقوقی جهان و ایران، مجازاتی است که ریشه های تاریخی عمیقی دارد و از دیرباز تاکنون موضوع بحث های فلسفی، حقوقی و اخلاقی فراوان بوده است. این مجازات، با ماهیت خود که همانا پایان دادن به زندگی یک انسان است، همواره حساسیت ها و مجادلات گسترده ای را برانگیخته است.
در این مقاله به تحلیل مفهوم سلب حیات از منظرهای مختلف پرداختیم. از دیدگاه لغوی و اصطلاحی، سلب حیات به معنای گرفتن جان به حکم قانون و از طریق مجازات است که آن را از مرگ طبیعی یا خودکشی متمایز می کند. بررسی سیر تحول سلب حیات نشان داد که این مجازات از قوانین باستانی مانند حمورابی تا دوران معاصر وجود داشته، اما با ظهور جنبش های روشنگری و حقوق بشری، چالش های جدی در برابر آن مطرح شده و بسیاری از کشورها به سمت لغو یا محدودیت آن حرکت کرده اند.
در نظام حقوقی ایران، مجازات سلب حیات در سه قالب اصلی قصاص نفس، حدود سلب حیات و تعزیرات سلب حیات پیش بینی شده است. قصاص نفس که برای قتل عمد است، عمدتاً با فلسفه سزاگرایی همخوانی دارد و حق اولیاء دم تلقی می شود. حدود، مجازات های معین شرعی برای جرایمی مانند محاربه و افساد فی الارض هستند که ماهیت شرعی و قاطعانه دارند. تعزیرات نیز عمدتاً شامل جرایمی مانند قاچاق مواد مخدر می شود که تعیین مجازات در آن با اختیار قاضی و در راستای اهداف بازدارندگی و ناتوان سازی است.
فلسفه مجازات سلب حیات را می توان در دو نگرش اصلی «سزاگرایی» و «فایده گرایی» خلاصه کرد. سزاگرایی بر عدالت استحقاقی و تناسب مجازات با جرم ارتکابی تأکید دارد، در حالی که فایده گرایی به دنبال اهداف آتی مجازات از جمله بازدارندگی، ناتوان سازی، بازپروری و عدالت ترمیمی است. مشاهده شد که سلب حیات بیشترین همخوانی را با ناتوان سازی مطلق و سزاگرایی محض (به ویژه در قصاص) دارد، اما با اهدافی چون بازپروری و عدالت ترمیمی در تضاد است و اثربخشی آن در بازدارندگی نیز همواره محل تردید بوده است.
در نهایت، چالش های حقوق بشری اعدام از جمله برگشت ناپذیری، خطر خطای انسانی، مغایرت با حق حیات و کرامت انسانی، و عدم اثبات بازدارندگی قطعی، این مجازات را در کانون مناقشات جهانی قرار داده است. با وجود این چالش ها، سلب حیات همچنان در برخی کشورها اجرا می شود و این امر، لزوم بحث و بررسی عمیق تر پیرامون آن را دوچندان می کند. آینده و چشم انداز سلب حیات در جهان، به شدت به تحولات فرهنگی، اخلاقی و حقوقی و رویکردهای نوین در جرم شناسی و کیفرشناسی وابسته است و به نظر می رسد این بحث همچنان برای سالیان متمادی ادامه خواهد داشت.