مدل دانشگاه آزاد برای رسیدن به توانایی گروهی، شبکه سرای نوآوری است
رئیس دانشگاه آزاد اسلامی گفت: مدل دانشگاه آزاد اسلامی برای رسیدن به توانایی گروهی، شبکه سرای نوآوری است.
به گزارش تیتر نیوز، نشست چهارساعته محمدمهدی طهرانچی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی با گروه کشوری علوم اجتماعی با حضور محمدهادی همایون معاون علوم انسانی و هنر، اکبر نصرالهی رئیس دانشکدگان هنر و رسانه، میرغیاثی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی استان مازندران و واحد ساری، علی چیتگر رئیس واحد چالوس، زهرا مشیر استخاره مدیر گروه علوم اجتماعی و اعضای هیأت علمی گروه علوم اجتماعی به میزبانی واحد چالوس برگزار شد.
متن سخنرانی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی در این نشست بدین شرح است:
امام خمینی (ره) در عصر خود کاری کرد که بنایی پس از هزاران سال نهاده شود که اکنون همه خردمندان و منصفان عالم به ضرورت آن برای نجات بشریت واقف هستند. اکنون در دورانی هستیم که انسانیت به مسلخ رفته، سال ۱۹۴۶ که دو بمب هستهای در دو شهر ژاپن فرود آمد و پس از آن به کسانی که در آن جنگ، جنگ ویتنام و دیگر جنگها نقش داشته اند و با سلاحهای مهلک که دستاورد نظام علمی بود، مردم را به هلاکت رساندند، پی در پی جایزه نوبل داده شد. این یعنی نظام علمی در خدمت حاکمیت نظام سلطه است و این نظام سلطه یک چهره آرایششده دارد. در نظام سلطه عناوین و مفاهیم یکی از یکی دیگر زیباتر بودند اما اتفاقات اخیر نشان داد که درون این چهره بزکشده و پشت نقاب آن، چهرهای کریه وجود دارد که جز پول و قدرت چیز دیگری دیده نمیشود. امام راحل درخت و مکتبی را بنیان نهاد که توفانی به پا کرده و امروز بیش از هر زمان، چهره کریه نظام سلطه و صهیونیست بین المللی را آشکار ساخته کرده است.
واقعیت این است که همه ما به نوعی بیانکنندگان مطالبی بودیم که در کلاسها زینت داده بودند؛ مفاهیمی همچون دموکراسی، حقوق کودک، محیطزیست، پیمان کاری، یونسکو و… واژگان زیبایی بودند که در حقیقت منجر به کشته شدن ۱۵ هزار کودک در غزه شد و حمله معترضان در دانشگاهها آمریکا را به نمایش گذاشت. امروز هر وجدان آگاهی در نظام علمی، جمله «من پروفسورم» آن استاد اقتصاد آمریکایی را باید مرتب بشنود که چگونه صهیونیسم برای پروفسور و مقام علم یک زن که سالها غرب آنچنان در داعیهداری مقام زن دمیده است، ارزشی قائل نیست و بیرحمانهترین اقدام را علیه او انجام میدهد. نمیشود ساده از این وقایع گذشت؛ اینها اتفاقی است که توفان دستکش مخملی را برده و مشت آهنین غرب هویدا شده است. سیاست نظام سلطه، دانشگاه، زن، کودک و… نمیشناسد. تا زمانی که با دلاری که در انحصار ۷ خانواده است، حاکمیت میکند و کارخانههای اسلحهسازی آنها رونق دارد و نظام سرمایه گذاری صهیونیسم حاکمیت میکند، همه چیز غرب زیباست اما به محض آنکه مردم چهره واقعی نظام سلطه را میفهمند، ددمنشانهترین اقدامات را علیه آنها انجام میدهند و میشود غرب بدون نقاب را دید.
واکنشها و عکسالعملها درمقابل آپارتاید صهیونیست، نکتهای است که بر همه اهل دانش و علما آشکار است. خداوند از ما تعهد گرفته که درمقابل این اقدامات ساکت نباشیم. این فضایی است که شاید امسال در روز معلم با واژه «من پروفسورم» آن خانم استاد دانشگاه باید همآوایی کنیم. روز معلم امسال یک واژه دارد «من هم پروفسورم»؛ نه از آن پروفسورهایی که مدحگوی نظام سلطه است؛ بلکه کسی که میخواهد درمقابل این چهره کریه از انسانیت دم بزند. امسال روز معلم را با کلیدواژه «من هم پروفسورم» برگزار کنیم و به هم تبریک میگوییم که آزادگی در مقام معلمی نمود پیدا کرد.
همچنین یاد استادان شهید غزه و دانشگاههایی که در این شهر ویران شدند و کودکانی که نه از گلوله، بلکه از بیآبی به شهادت رسیدند و کودکانی که در حین بازی مورد حمله پهپادهای صهیونیستی قرار گرفتند، گرامی میداریم.
چهره غرب نشان داد که اگر استادی بخواهد به این مقوله اعتراض کند، اینگونه بر زمین نقش میبندد. روز معلم امسال، روز معلمانی است که برمبنای حقیقت و انسانیت، رسالت خود را انجام میدهند و این روز را به همه آنها تبریک میگویم. آنچه غرب را عصبانی کرده، برای این است که نظام سلطه غرب دانشگاه را به عنوان نهاد جامعه، الگوی کوچکی برای شناسایی جامعه در حال ساخت خود بنا کرده بود اما امروز از اینکه از این کنش خود پاسخ منفی گرفته، عصبانی است؛ چرا که غرب سالها مکانی برای رسیدن به تمدنی که زمامدار آن صهیونیست است، ساخته بود و به همین دلیل بیرحمانه علیه هر حرکتی در این دانشگاه رفتار میکند و درمقابل مخالفان این جریان، گوشش نمی شنود و چشمش نمیبیند و برخورد میکند؛ چرا که کشتی خود را بر آب میبیند. به همین دلیل، این روزها عصبانیت غرب را مشاهده میکنیم و این عصبانیت قابل تأمل است و آیهای که سید مقاومت سیدحسن نصرالله تأکید کرد را یادآور میشویم که بدیهی است کسانی که اولیای خود را غیرخدا قرار میدهند، مثال عنکبوت هستند که ریسمانهایی بسیار مقاومتر از فولاد و سیمان در اختیار دارند اما با آن خانهای میسازند که سستترین خانههاست. این داستان پندی است برای عالمان.
بدانیم که ظلم پایدار نیست و البته خداوند هم عجول نیست و عجله خصلت انسان است. وعده خدا حق بوده و تخلف در آن نیست. بدون شک «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ».
این مطالب، مقدمه بحث بود و اکنون به وضعیت رشته علوم اجتماعی میپردازیم. وقتی به سال ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ نگاه میکنیم، میبینیم که اتفاقاتی در کشور ما درحال رخداد است؛ البته شما زعما و علمای علوم اجتماعی بهتر میتوانید این رخدادها را تحلیل و تفسیر کنید اما باید بدانیم آنجا که قوت ما بوده، امروز قدرت جمهوری اسلامی ایران و قدرت مقاومت در عدم تبعیت از حوزه علم و فناوری و نوآوری آنها بوده است و چه شده که امروز کشور ما تنها ۱۳۷ هزار دانشجوی کارشناسی در حوزه علوم مهندسی دارد و ماه گذشته ۱۲۰ هزار نفر در آزمون فنی و مهندسی شرکت کردند. بدین ترتیب، نقطه قوت ما به نقطه ضعف در حرکت است.
خیلی از افرادی که پذیرفته شده در رشتههای فنی و مهندسی دانشگاههای تهران، شریف، امیرکبیر، علوم و تحقیقات و… هستند، به دانشگاه نیامده، در بازار به دنبال خرید چمدان سفر هستند. درمقابل رشتههای فنی و مهندسی، رشتههای علوم انسانی رونق گرفته و ۳۷۶ هزار نفر ورودی کارشناسی در رشتههای علوم انسانی هستند که سهم دانشگاه آزاد اسلامی ۴۶ درصد این جمعیت است. در حوزه فنی و مهندسی نیز ۴۲ درصد دانشجویان به دانشگاه آزاد اسلامی میآیند.
درصد پراکندگی دانشجویان در رشتهها بدین صورت است که علوم انسانی در مقطع کارشناسی غالب بوده، در کاردانی نزدیک به نیمی از دانشجویان را از آن خود کرده، در کارشناسی ارشد رشتههای علوم انسانی غالب است و در دکتری نیز حدود نیمی از دانشجویان در این رشتهها تحصیل میکنند. بدین ترتیب؛ رشتههای علوم پایه و بدتر از آن کشاورزی و دامپروری مهجور شدهاند. این در حالی است که در دو دهه گذشته ساختار دانشگاه آزاد اسلامی به گونه ای بود که هیچ رشته ای بیش از ۶ درصد هیأت علمی نداشت و بیشتر اعضای هیأت علمی در گروههای ریاضی، کامپیوتر، عمران، برق، مدیریت، زبان خارجه و… پراکنده بوده و تناسب بین آنها برقرار بود. رشته علوم انسانی نیز در میانه این جدول قرار میگرفت اما وقتی به این آرایش در سال ۴۰۲-۱۴۰۱ نگاه میکنیم، میبینیم رشته علوم اجتماعی به انتهای جدول ۶۰ رشته پرمتقاضی رفته و برخی رشتهها نیز به طور کلی منهدم شدهاند. سؤال این است که چه اتفاقی افتاده و چه پدیده ای در واقعیت اجتماعی جلوی ما قرار گرفته است.
تعداد اعضای هیأت علمی علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی ۲۲۲ نفر است که حدود یک درصد جمعیت اعضای هیأت علمی ما را شامل میشود. همچنین در این مدت نیز ۴۹ نفر به عنوان عضو وابسته به بدنه هیأت علمی این گروه اضافه شدهاند. از این تعداد، ۴۹ نفر از اساتید در تهران هستند که بیشترین سهم اعضای هیأت علمی در استانها را شامل میشود. تعداد رشته محلهای گروه علوم اجتماعی شامل ۲۷۶ رشته محل از مقطع کاردانی تا دکتری میشود که سهم کارشناسی ارشد نیمی از رشته محلهاست؛ دکتری یک چهارم و کارشناسی کمتر از یک چهارم. این وضعیت نشانه یک سیستم بدون دنباله است که منشأ آن در حال خشک شدن است. مانند رودخانهای که کوههای آن برف ندارد، این وضعیت نیز بادوام نخواهد بود. ورودی کارشناسی مانند برف کوههای علوم اجتماعی است و اگر بارش برف نباشد، باران نمیتواند به حیات رودخانه بیانجامد.
تعداد کل دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی ۴۰۳۶ نفر است که از این تعداد، تنها ۸۵۳ نفر در مقطع کارشناسی تحصیل میکنند؛ ۱۷۰۰ نفر دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد و ۱۳۱۳ هم دانشجوی دکتری هستند. دانشجویان کارشناسی ارشد تأمینکننده دانشجویان ورودی دکتری هستند اما ورودی کارشناسی ارشد که از کارشناسی تأمین میشود، با رکود همراه شده است به طوری که ورودی سال ۱۴۰۲ رشته علوم اجتماعی ۹۱۱ نفر بود. از تعداد ۴ هزار دانشجوی رشته علوم اجتماعی، نیمی از آنها در تهران هستند. آیا جامعهشناسی، فقط جامعه شناسی پایتخت است و آیا علوم اجتماعی، علم زندگی نیست؟
وقتی به ورودی سال تحصیلی ۱۴۰۲ نگاه میکنیم، فقط ۹۱۱ نفر رشته علوم اجتماعی را انتخاب کردند که اگر این عدد را بر ۳ ضرب کنیم، تعداد دانشجویان سه سال آینده این رشته را نشان میدهد که به کمتر از ۳ هزار نفر میرسد و از این ۹۱۱ نفر فقط ۱۶۴ نفر دانشجوی مقطع کارشناسی هستند که نشان میدهد تعداد این دانشجویان طی سه سال آینده ۵۰۰ نفر است؛ یعنی به ازای هر ۲ دانشجو، یک عضو هیأت علمی خواهیم داشت.
انتخاب رشته سرمایهگذاری فرد برای آینده خود و رفتار کلی شاخص اقبال اجتماعی است و یک جامعه شناس باید دقیق تر به این مفهوم نگاه کند. اگر برگردیم به دو دهه قبل میبینیم که رشتههای جامعه شناسی در دانشگاه آزاد اسلامی اقبال اجتماعی بالا داشت، چرا که در دهه ۶۰ و ۷۰ دانشگاه، دانشگاه سیاسی و کشور در فضای توسعه سیاسی بود، به همین دلیل اقبال به رشته جامعهشناسی زیاد بود، اکنون سؤال مهم این است که علت از دست رفتن اقبال اجتماعی چیست؟ و چرا ۶ رشته مدیریت، حقوق، حسابداری، روان شناسی و … رونق گرفته است. برایند عمومی انتخاب رشته در میانه تحصیل برای آینده کشور تعیین کننده است. جوانان در چرخه اثرگذاری آموزش عالی دیگر توجه چندانی به موضوعاتی همچون مدرک تحصیلی، ریز نمرات، برونداد علمی، میزان احاطه بر دانش تخصصی در زمینه تحصیلی و حتی اعتبار دانشگاه ندارند و این موارد برای آنها ملاک نیست. به همین دلیل جنس استدلال برای انتخاب دانشگاه هم تغییر کرده و گاهی جوانان نزدیک بودن دانشگاه به محل زندگی خود را ملاک قرار میدهند. در این نگاه حتی مهارت کار هم دیگر ملاک انتخاب رشته نیست، به همین دلیل شاهد افت شدید دانشجویان رشته کشاورزی هستیم، در حالی که اقتصاد ۵ میلیون خانوار در کشور از کشاورزی است، اما این رشته کمترین دانشجو را به خود اختصاص داده است.
واقعیت این است که پس از دوره انفجار اطلاعات، مفاهیم جدیدی در ذهن جوانان شکل گرفته است و باعث شده این نسل آینده نگاریهای عجیب داشته باشد. اکنون جوانان دچار اشباع کاذب اطلاعات و هجمه اطلاعاتی شدهاند و در این حالت فرد میخواهد خود را در فردا پیدا کند، برای همین شکل فکر کردن در جوانان نیز تغییر کرده و دیگر کار برای آن مهم نیست، بلکه در فردا بودن مهم است و این نگاه آموزش عالی ما را نیز دچار تغییر کرده است.
اکنون سودمندی برای جوانان بسیار با اهمیت است و سودمندی برای آنها حاصل تصویر دریافتی جامعه از توانایی دانشآموختگان در محیط کسبوکار و بهرهمندی فرد از سرمایهگذاری خود در دوران تحصیل است. جوانان تصویر میگیرند و آینده خود را سرمایهگذاری میدانند، در این تصویرسازی نقش تکنولوژی و فضای مجازی مهم است، طوری که فضای تربیتی جوانان را تشکیل داده و پشت این فضا جامعه شناسان قوی قرار دارد که از این دیتاهای بزرگ استفاده میکنند. واقعیت این است که امروز دادههای جامعهشناسی بزرگ شده و این دادهها بدون دسترسی به آزمایشگاه (که دیگر صرفاً نظرسنجی نیست) قابلیت تحلیل ندارد، اکنون Big data آزمایشگاه جامعهشناسی است و به تبع آن دنیای علم هم دگرگون شده است. بنده در سخنرانی ۱۸ فروردین به موضوع تغییر ذائقه عمومی در آموزش عالی پرداختم و امروز هم میخواهم موضوع چرایی تغییر ذائقه عمومی را مطرح کنم و این سؤالی است که جامعهشناسان باید به آن پاسخ دهند. واقعیت این است اتفاقاتی که در حال رخ دادن است، ماحصل یک دنبالهروی ۵۰ ساله است و ما در جامعهشناسی از دوره دارالفنون و اعزام اول دانشجویان به فرانسه دچار دنبالهروی فکری شدیم و امروز مسیری را طی میکنیم که گزارههای غرب است و این گزارهها به سنت و قواعد حاکم برمیگردد. تعریف ما از جامعهشناس خوب، جامعهشناسی است که گزارههای علمیتر و دقیقتر بداند، این در حالی است که اکنون هوش مصنوعی گزارههای جامعتر و دقیقتری ارائه میکند. ما اکنون در نقطه گزاره ایستادهایم و در این نقطه نمیشود گزاره را تغییر داد، چرا که نظام سرمایهداری قواعد خود را دارد که با قواعد ما متفاوت است، همانطور که قواعد اجتماعی در نظام مدعی ایمان با نظام کفر متفاوت است. سؤالی که مطرح میشود این است که آیا با گزارههای دقیق برگرفته از روابطی که در جامعه کفر به اثبات رسیده، میشود جامعه ایرانی را اداره کرد؟ خداوند در آیات خود میفرماید که چنین چیزی امکانپذیر نیست، در نگاه غرب به علم، انسان، جامعه و طبیعت، محور است. براین اساس رابطه بین طبیعت و جامعه به محیط زیست، جغرافیا، شهرسازی، صنعت، نفت و پتروشیمی و رابطه بین جامعه و انسان، به علوم حکمرانی، فرهنگ و اقتصاد میپردازد. همچنین روابط بین انسان و طبیعت به علوم مهندسی و فناوری و علم موضوع انسان، روانشناسی، علوم تربیتی، علوم پزشکی، علم معطوف به جامعه، علوم اجتماعی و علم معطوف به طبیعت و علوم طبیعی پرداخته میشود و ما با این تقسیمبندی رشتهها را اداره میکنیم.
آمریکایی ها در نشستی که سال ۲۰۰۰ داشتند، اعلام کردند که این مدل دیگر جوابگو نیست و NBICS به عنوان اینتر دیسیپلین و مولتی دیسیپلین جدید مورد توجه قرار گرفت و بعد تصمیم گرفتند این پیکره را با سوپر دیسیپلین اداره کرد. با این نگاه، خواستیم راه رفتن دیگری را یاد بگیریم اما راه رفتن خودمان را هم فراموش کردیم. جامعه آمریکایی امروز بحرانزده است. نماد دانشگاه، نماد غزه، نماد اسرائیل که از کوره در رفته، نماد بچه های بیوالد، نماد ازدواج همجنسگرایان و… که نشان از فرو رفتن آمریکا در گِل است. حالا برخی به دنبال این هستند که دنبال گزاره آمریکا باشند. اگر آنها می توانستند، مشکلات و چالش های خودشان را حل می کردند.
مدلی که گفته شد، یک سکولاریسم در علم است و در این نگاه، خداوند خالق است اما رب العالمین نیست و این نگاه در بخشی از دانشگاه هم جاری است. خداوند وقتی در سوره روم درباره تمدن روم بحث می کند، می فرماید این نگاه، نگاه «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ» (۱) است. آخرت، نماد ربوبیت خداوند متعال در دنیاست و کسی که آخرتگراست، یعنی ربوبیت حضرت حق را پذیرفته است. یعنی ظاهر حیات دنیا انسان، جامعه و طبیعت است. سؤال این است که آیا ما می توانیم در شرایط پیچیده که یکی از آنها تغییر ذائقه سبک زندگی است، با انگاره های نفی ربوبیت و آخرت (پاسخگویی)، آیا «ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» پاسخگو هست یا خیر.
آنچه ما در اختیار داریم، فارابی در قرن چهارم است که مدینه فاضله او بسیار برای جامعهشناسان محترم است. فارابی وقتی در احصاء العلوم، علم را دستهبندی می کند، خدای خالق رب العالمین، انسان، جامعه و طبیعت را در کنار هم می بیند. رابطه انسان و خدا را علم الهی می گوید و علم دین نمیگوید. رابطه انسان و طبیعت را علم طبیعی و رابطه انسان با جامعه را علم مدنی می نامد. رابطه انسان، جامعه و خدا را سهوجهی می بیند و در علم فقه به آن می پردازد و علم زمان، علم منطق و علم ریاضیات را هم در سهوجهی انسان، طبیعت و خدا می بیند.
ما خودمان مدل داشتیم و آن را کنار گذاشتیم. من معتقدم برای دانشگاه باید بخواهیم علم بر پایه انگاره های غربی را به علم بر پایه سنت و قواعد حاکم الهی تغییر دهیم و یکی از ارکان رکین آن علوم اجتماعی است.
سنت های الهی به عنوان قواعد حاکم جاری است. به عنوان نمونه خداوند در آیه ۱۳۷ سوره آل عمران می فرماید «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ «یعنی پیش از شما مللی بودند و رفتند، پس در اطراف زمین گردش کنید تا ببینید چگونه تکذیبکنندگانِ وعدههای خدا هلاک شدند. آیات الهی به ما می گوید که اگر جامعه ای دروغگو، کم فروش، بدکار، ظالم و… شد، چه عاقبتی خواهد داشت و اینها سنت های الهی است. این سنت ها باید در «سنت ها و قواعد حاکم» علم بنشیند و به عنوان شرط لازم نظریه ها قرار گیرد.
نظریه ها باید شرط لازم و کافی داشته باشند که شرط لازم آن تطابق با سنت ها و قواعد حاکم و شرط کافی این است که با اجتماع دانشمندان همراه باشد. این در حالی است که اکنون نظریه ها فقط به اجتماعی دانشمندان توجه دارد. نظریه های غربی نهایتاً به تاریخ توجه می کنند و سنت ها را از «سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» (۲) می گیرند. این در حالی است که اسلام می گوید فقط «سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» نیست؛ بلکه باید به بازوی دوم که «لِسُنَّتِ اللَّهِ» (۳) است نیز توجه داشت.
قواعد جامعه ایمانی با قواعد جامعه کفر یکی نیست. اینکه بگوییم چرا اقتصاد جامعه کفر با شیوه های خودشان درست شده اما اقتصاد ما بهبود نمییابد، به دلیل تفاوت در قواعد جامعه ایمانی با جامعه کفر است که خداوند می فرماید «وَلَوْلَا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ». (۴) خداوند از جامعه ایمانی مرتب امتحان می گیرد؛ همانطور که در آیه ۲ سوره عنکبوت می فرماید آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان (به خدا) آوردهایم رهاشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟ (۵) پس سنت های الهی برای دو جامعه یکی نیست و به همین دلیل نمیتوان از جامعه کفر نظریه درآورد و در جامعه ایرانی اجرا کرد.
اشکال ما این است که نظریه های اقتصادی دانشگاه های آمریکا را که اقتصاد ربایی در آن آزاد است را در جامعه خود اجرا کنیم. ممکن است اقتصاد ربایی در جامعه آمریکا جواب بدهد اما در جامعه ما که یک جامعه ایمانی است، هرگز موفق نخواهد بود چرا که ماهیت این دو جامعه با یکدیگر تفاوت دارد.
خداوند در آیه ۹۶ سوره مبارکه اعراف می فرماید «و چنانچه مردم شهر و دیارها همه ایمان آورده و پرهیزکار میشدند، همانا ما درهای برکاتی از آسمان و زمین را بر روی آنها میگشودیم ولیکن چون آیات و پیغمبران ما را تکذیب کردند، ما هم آنان را سخت به کیفر کردار زشتشان رسانیدیم.» (۶) این یک قاعده است که اگر علم را داریم، باید به ایمان و تقوا نیز توجه داشته باشیم و خطاب این آیه شریفه به هر شخص، ملت و کشور است.
کنش بدون علم نیست. خداوند یک قاعده بزرگتری در این زمینه گذاشته است و آن قاعده بزرگتر می گوید این سقف، بالایی هم دارد. این نکته بسیار مهم است. خداوند در آیه ۹۶ سوره اعراف می فرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» در واقع خطاب خداوند وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی است، یعنی خطاب خداوند به هر شهر، هر ملت و هر کشوری است. این یک قاعده عمومی است.
ما یک چهارگانه شامل بینش، گرایش، دانش و توانش داریم که پشتوانه کنش است. کنش ماحصل چیست؟ فقط علم است؟ سوال، نه. همت مردم هم بسیار مهم است. این چهارگانه با هم کنش را درست می کنند که در واقع همان بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ است. دانش و توانش دو بال چپ و راست دارد که بینش و گرایش است که ماحصل آنها کنش می شود، یعنی چیزی که آنها کسب می کنند، یک پشتوانه دارد و پشتوانه آن این چهارگانه گرایش، توانش، بینش و دانش است.
یکی از موضوعات مهم این است که می گویند بچه هایتان را پرهمت بار بیاورید، یکی از اشکالات جدی درا ین زمینه این است که کار وجود دارد، اما بچه ها کار بیگاری را دوست ندارند و ترجیح می دهند بجای آن از طریق بورس و ماندن در خانه پول در بیاورند و می گویند مگر عقل مان کم است که کیلومترها دورتر از خانه خود برای مثال در قیامدشت به سرکار برویم و مبلغ اندکی دریافت کنیم. با این کار همت بچه ها کوچک کرده اید و توانش آنها را پایین آورده اید، این تغییرات یک بحث های جدی دارد که باید به آن پرداخته شود. چیزی که در این زمینه اتفاق افتاده است، آین است که فضای مجازی بچه ها را به سمت توانش و توانایی سوق داده است. ما به بچه هایمان اجازه دادیم در بازی های مجازی ۵۰۰ تا هزار نفر را بکشند. این یک توانش عجیب و غریبی به آنها داده است. به آنها اجازه دادیم در فضای مجازی بازی های ماشین سواری عجیب و غریبی انجام دهند، اجازه دادیم تیم فوتبال بسازند و همه را شکست دهند، یعنی به بچه ها یک توانایی عاریتی تزریق کردیم. ما با این کار غضب، شهوت و وهم بچه ها را تقویت می کنیم. این سه امر که تقویت شود، اینها فکر می کنند خیلی توانمند هستند، اما ما اجازه داده ایم که قدرت وهم آنها گسترش پیدا کند، انسان یک شاکله دارد که از دل، عقل، نفس و جسم ترکیب شده و یک شیرازه تربیتی دارد.
قرآن یک تربیت علمی دارد که ابزار آن هم مشخص است، بر این مبنا خداوند می فرماید تو با علم خود می توانی تمدن بسازی، اما یکدفعه در این تمدن احساس پوچی می کنی. براین مبنا در قرآن آمده است: وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَی عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ. براین اساس وقتی بینش و گرایش دچار خدشه شود، علم که به تنهایی کنش ساز است به تو حاکمیت می دهد، اما این حاکمیت کفایت نمی کند.
موضوع که در بحث ایمان مطرح است، موضوع علم و ایمان است. وقتی خداوند می فرماید وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا، این ایمان تقلیدی سماعی، تحقیقی برهانی یا دیداری شهودی است. خود ایمان هم مراتبی دارد که بسیار مهم است، ابتدا با رفتار پدر و مادر، باورها در فرزندان شکل می گیرد، این موضوع که ایدئولوژی را باید از تربیت بیرون بکشیم، یک شوخی است، اصلاً دریچه اول ایمان تقلیدی سماعی است. چیزی که مهم است، این است که علمی که مقوم ایمان است، یک نوع پدیده شناسی نشانگر است.
وقتی ما به ایمان تحقیقی برهانی اشاره می کنیم، یک عده می گویند فقط فلسفه و کلام در این موضوع جای می گیرد، اما اینگونه نیست، فلسفه و کلام تنها یکی از مواردی است که در این موضوع جای می گیرد، فیزیک، شیمی و زیست شناسی و … نیز در این دسته جای می گیرد. همچنین در این زمینه می توان به حضرت ابراهیم اشاره کرد که می گوید که من ایمان دارم و می خواهم ایمانم به دیداری و شهودی و یقین تبدیل شود.
مسأله ما علم و دین نیست، بلکه مسأله ما، علم و ایمان است. در این زمینه خداوند در قرآن می فرماید: مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ. خداوند در این آیه اشاره می کند کسانی هستند که ایمان دارند اما بعد از آن کفر می ورزند. اینها دو گروه هستند. یک گروه از آنها غضب الهی شاملشان نمی شود، آنها کسانی هستند که در دانش، کافر شده اند، اما قلوب آنها با ایمان است، برای مثال در جامعه شناسی، فیزیک، هواشناسی، قواعد جنگ و علوم سیاسی آنان، خدای رب العالمین نیست، اما ایمان آنها دلی است. در واقع ایمان اینها اندیشه ای نیست، گروه بعدی، گروهی است که هم علماً کافر باشند، هم دلی کافر باشند. تنها این گروه شامل غضب الهی می شوند و عذاب الهی شامل بقیه نمی شود، حال بحث مهم این است که علم و ایمان مستقل چگونه می تواند به علم و ایمان وحدت و ملتزم تبدیل شود.
چرا بچه های ما کم آورده اند، چون دانشگاه های ما کفر در مبانی اندیشه ای انجام می دهند، درست است که کفر در دل نیست، اما در مبنایی اندیشه ای رخ می دهد. برای همین در اعتراضات بچه های روان شناسی جلوتر از بقیه بودند.
خداوند در زمینه دانش و بینش می فرماید اگر شما از لحاظ بینشی درست باشید و علم و ابزار آن را داشته باشید و کار درست را انجام بدهید، ایمانت هم درست باشد، در واقع بینش و علم با هم ملتزم باشد، کار درست انجام می شود.
کفر سه نوع دارد که جهود، نفاق و تعبد است. اینها بحث هایی است که باید در تحلیل اجتماعی آنها را ببینیم. ما باید در تحلیل های خود مطابق با ادبیات خدا پیش برویم، وقتی به بینش آن کاری نداریم و فقط دانش و گرایش را داریم، تحلیل هایمان به دیوار می خورد و درست نخواهد بود. در واقع در کنار بینش بحث مهم دیگری که مطرح است، بحث گرایش است. برای مثال اینکه مردم به مردم مسرفی تبدیل شده اند، یک نوع گرایش است. مسرف شدن و رفاه طلب شدن گرایش است. یک مثال دیگر این است وقتی بچه های علوم پزشکی سیگار می کشند، می توانیم بگوییم این بچه ها بینش و دانش آن را دارند، اما گرایش باعث شده که به این سمت کشیده شوند. پس بسیار مهم است که به همه این موارد توجه داشته باشیم. در واقع چهارگانه دانش، توانش، گرایش و بینش بسیار مهم است که باید به آن توجه شود.
خداوند در قرآن می فرماید: وَاللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. بر مبنای این آیه کسانی که بینش و گرایش آنها خراب شد، اما خداوند ابزار علم را به آنها داد، علم آنها راهگشا نیست و سطح علم آنها محدود می شود و به باطن امور دسترسی ندارند. کسانی که در بینش کافر شدند نمی بینند وقتی که آسمان درست شد، یک کره داغ آمد، این کره داغ چرخید و چرخید و سرد شد، بعد از این مراحل گازها خارج شدند، گازها ابر درست کردند، ابرها بارش ایجاد کردند و دوباره اکسیژن خلق شد.
بین پدیده ایمانی یک امر بینشی است و امر دانشی از پدیده شناسی است، بین این دو مورد یک ارتباط وسیع وجود دارد، این یک بحث جدی است که چرا شناخت طبیعت، بینش آنها را قوی نمی کند، کسانی که بینش آنها درست نباشد و گرایش آنها براساس ظاهر دنیا باشد، دانش آنها نمی تواند دانش کاملی باشد.
عالم ملک و ملکوت نیز مهم است. ما یک عالم ملک داریم که می توانیم به ملک حاکم باشیم. یک عالم ملکوت هم داریم، طلوع و غروب خورشید پدیده ملکی و نماز و روزه پدیده ملکوتی است که اثرات متقابل دارد. زمانی که امری ملکی واقع می شود، شما باید امر ملکوتی به جا آورید، مانند خواندن نماز آیات یا نماز باران. اگر یک جامعه شناس در مسائل اجتماعی این امور را نبیند و با باطن امور آشنا شود، آیا می تواند جامعه ایمانی را تفسیر کند؟ خیر. این موضوع باید در اقتصاد و جامعه شناسی مورد توجه قرار بگیرد. به انسانی مانند حضرت ابراهیم اجازه دادند وارد دیدن ملکوت شود و حتی به ما هم می گویند چرا نمی روید ملکوت را ببینید، یعنی امکان آن وجود دارد و ما هم می توانیم آن را ببینیم. ما باید ملک و ملکوت را با هم ببینیم. ما باید بپذیریم که نظام حاکم بر جامعه کفر یک چیز است و نظام حاکم بر جامعه ای که ادعای ایمان می کند، یک چیز دیگری است.
دقت کنید که مفهومی به نام کتاب وجود دارد، هر امت و تمدنی یک کتاب دارد، ادله ای آن هم می شود سلطان مبتنی بر کتاب. علم آن هم در کتاب است. یعنی خداوند در کتاب همه قواعد را می آورد. در مورد تمدن غرب هم اینگونه است که کتاب خودش را دارد. آیه شریف «ویُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ» تأکید دارد که به حکمت توجه داشته باشید و به موعظه و پند و اندرز برای انتخاب راه درست دقت کنید.
همچنین خداوند می فرماید: «وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا سَأُرِیکُمْ دَارَ الْفَاسِقِینَ» این آیه اهمیت موعظه را نشان می دهد، این آیه بسیار راهگشا است، ما از این آیه فقط این را یاد گرفته ایم که برگ درختان سبز در نظر هوشیار، هر ورقش دفتری است معرفت کردگار. در حالی که این آیه می گوید اگر می خواهید جامعه را تحلیل کنید و حوادث ۱۴۰۱ مورد تحقیق قرار بدهید، باید باید بروید مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً را مورد توجه قرار دهید، می توانید بروید در فیزیک، ساختارها را پیدا کنید تا رفتار آنها نسبت به عامل خارجی پیدا کنید، در این زمینه حدیثی است که هارون ملعون از امام کاظم (ع) می خواهد که او را نصیحت کند و امام کاظم می فرماید هر چیزی که چشم تو آن را می بیند برای تو موعظه ای دارد، اگر ما به این موضوع توجه کنیم، سیستم رفتار نابهنجار از خودش به خرج نمی دهد، در واقع باید بدانیم که همه چیز در دنیا از فیزیک گرفته تا رفتار جامعه یک نوع موعظه دارد، در واقع کل عالم پند و اندرز مؤثر دارد و اگر می خواهیم به تحول در علم برسیم، باید به این موضوع موعظه توجه کنیم، چرا که کل عالم تسبیح و حمد الهی به جا می آورند.
استفاده از مثال خانه عنکبوت برای رژیم صهیونیستی نشان می دهد که بین پدیده انسانی و پدیده طبیعی می تواند ارتباطات بسیار وثیقی در تحلیل های ما برقرار باشد. پس او (خانه عنکبوت) به عنوان موعظه می تواند معلم من باشد. عنکبوت برای شناخت رژیم صهیونیستی به ما درس می دهد. خداوند در انتهای آیه ۴۱ سوره عنکبوت می فرماید «لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ» یعنی برای شناخت این تمثیل، باید دانشمند بود تا ویژگی تار عنکبوت را دانست. به همین دلیل است که خانه عنکبوت مثال زده شده نه خانه پرندگان و… پس رفتار پدیده های طبیعی برای جامعه شناسان موعظه است.
در حوزه مغناطیس نیز مفهومی تحت عنوان «تابع پاسخ» داریم که در آن سطح انرژی یعنی کمیت می تواند متأثر از عامل بیرونی بالا و پایین شود. علاوه بر این موضوع، دمای سیستم هم می تواند بر انرژی تأثیر بگذارد. اگر کمیت فیزیکی می خواهد در این اجتماع شکل بگیرد، ساختار آن هم در این کمیت مهم است. نکته مهم دیگر این است که پاسخ همه مواد و سیستم ها یکی نیست. میدان مغناطیسی اعمال می کنند. دسته اول موادی که اوربیتال آنها بالاست، لجاجت می کنند که نشان می دهد همه مواد در ذات خود لجاجت دارند. این موضوع در انسان ها هم وجود دارد و جامعه شناس باید آن را بداند. خداوند متعال در آیه ۳ سوره ملک می فرماید «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِنْ فُطُورٍ». دسته دوم موادی هستند که وقتی میدان مغناطیسی را درک می کنند، به میزان اثرشان همجهت می شوند اما اگر میدان برداشته شود، این مواد به جای خود بر می گردند. دسته سوم هم موادی هستند که به صورت ساختاری و منطقی دارای نظم هستند.
چگونه از بینظمی می توان نظم گرفت؟ دو حال دارد؛ یا آنتروپی را باید کم کرد و یا عامل خارجی. همواره این عوامل با یکدیگر درتقابل هستند. این حرف ها برای جامعهشناسان آشناست. پس جامعهشناسان نیز باید با فیزیک آشنا باشند تا موعظه طبیعت برای آنها منشأ نظریه شود. Social physics را که یکی از بحث های جدی روز است، غربی ها اختراع نکردهاند. خداوند درباره اعمال کافران از یک مثال طبیعی استفاده می کند و می فرماید «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَراب بِقِیعَة یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً». در این آیه شریفه خداوند پدیده انسانی را به یک پدیده طبیعی تشبیه می کند. همچنین خداوند در آیه ۴۰ سوره نور اعمال کافران را به ظلمات دریای مواج تشبیه می کند. سراب یا تاریکی دریا ویژگی های خاص خود را دارد که یک فیزیکدان باید آنها را تحلیل کند.
خداوند خالق کل شئی است؛ «وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ وکیل» و خداوند «وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٍ» و خداوند «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ «و خداوند «عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ» است و همین خدا «وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْها» است و می فرماید اگر تمدن خلق کردید، «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً» (ما او را در زمین تمکن و قدرت بخشیدیم و از هر چیزی رشتهای به دست او دادیم.). پس فناوری، حرف جدیدی نیست. فناوری از علم جداست، مفهوم فناوری «سبب» است «من کُلِّ شَیْءٍ».
آنچه در دانشگاه مورد توجه قرار دارد، همانطور که مقام معظم رهبری تأکید فرمودند؛ علم و جهت دهی به آن است. پس در حوزه جامعه شناسی اگر به چهارگانه بینش، گرایش، دانش و توانش توجه داشته باشیم، می توانیم کنش مناسب داشته باشیم.
در این دوره، با دو مفهوم دانش و توانش مواجه هستیم. دانشگاه می خواهد علم را به عالم تبدیل کند. تبدیل علم به عالم چهار نظام تربیتی، نظام علمی، نظام فناوری و نظام فرهنگی دارد. دانشگاه در نظام تربیتی، به دنبال تربیت قوه عاقله، در نظام علمی به دنبال توسعه دانش بشری، در نظام فناوری به دنبال تسخیر بهرهور از منابع طبیعی و در نظام فرهنگی به دنبال تعالی بخشی و ارزش آفرینی اجتماعی است.
مقام معظم رهبری در دیدار رمضانی دانشجویان فرمودند: «اگر بخواهیم دانشگاه را تعریف کنیم، رکن اصلی تعریف دانشگاه «علم» است، دانش است. البتّه در تعریف دانشگاه، از جهات سیاسی و اجتماعی و مانند اینها هم عناصری وجود دارد امّا عمده علم است. دانشگاه سه وظیفه اصلی دارد. من خواهش می کنم دوستان مسئول دانشگاهی توجه کنند! شما دانشجوها هم توجه کنید! [دانشگاه] سه وظیفهاصلی دارد: اوّل، عالِم تربیت کند، دوّم، علم تولید کند، سوم، به تربیت عالِم و تولید علم جهت بدهد؛ این است. حالا دانشگاههای دنیا عالِم تربیت می کنند، علم هم تولید می کنند امّا در این رکن سوّم لنگند؛ نتیجه چه می شود؟ نتیجه این می شود که محصول تولید علم و تربیت عالِم، میشود ابزار دست قدرت های صهیونیستی و قدرت های استکباری دنیا. همه ارکان دانشگاه باید به این سه نقطه توجه کنند؛ مدیر، استاد، دانشجو، متن درسی، فرایندهای آموزشی، همه باید در خدمت این سه جهت باشند.»
دانشگاه باید جامعهپرداز باشد
نکته مهم این است که دانشگاه باید جامعهپرداز باشد و بدون جامعهشناسان، دانشگاه نمیتواند جامعهپرداز شود اما مدل جامعهپردازی ما اگر درست کار کند، باید جامعه کارآمد را به تربیت قوه عاقله، جامعه خلاق را به تربیت علمی، جامعه نوآور را به تربیت فناوری و جامعه فرهیخته را به تربیت فرهنگی ببرد. بدین ترتیب حکمرانی عدالتمحور با اقتصاد پویا باید ماحصل جامعه کارآمد باشد. پیشرفت با تکیه بر توانمندی حل مسائل پیچیده در جامعه خلاق شکل بگیرد، استفاده بهینه از مواهب و نعمت های الهی در جامعه نوآور صورت گیرد. سبک زندگی با مودت و الفت اجتماعی دینمدار نیز در جامعه فرهیخته شکل می گیرد.
واقعیت این است که علم به خودی خود نمیتواند مسئله جامعه را حل کند؛ علم وقتی خلاقیت داشته باشد در مواجهه با مسائل پیچیده می تواند راهحل مناسب ارائه کند؛ پس خلاقیت باعث می شود بتوانیم با جامعه ارتباط برقرار کنیم.
از دهه ۳۰ تاکنون ما با تغییرات اصلی مواجه هستیم. در نسل ما دانایی مقدس بود و ماشین مظهر توانایی به حساب می آمد و به همین دلیل معتقد بودیم کارخانه ها نیازمند دانایی هستند و باید به دانشگاه برویم و دانا شویم. انقلاب صنعتی، توانایی را بالا برد و به همین دلیل می گفتیم هر که داناتر باشد، تواناتر است اما جوانان دهه ۸۰ ماشین (هوش مصنوعی و فناوری ها) را مظهر دانایی می دانند. به همین دلیل می گویند چرا وقت بگذاریم و یاد بگیریم؟ ماشین دانایی لازم را به ما می دهد. به همین دلیل برای آنها ماشین مظهر دانایی است در حالی که برای ما ماشین مظهر توانایی بود.
نسل ما همه مردم شماره های تلفن و اشعار زیادی حفظ بودند اما نسل جدید نیازی به حفظ کردن این موارد احساس نمیکنند چون باور کرده اند که ماشین این کارها را انجام می دهد. به همین دلیل به دنبال توانایی هستند. آیا جامعه شناسی یا جغرافیا به جوانان توانایی می دهد؟ در جغرافیا GIS به جوانان توانایی می دهد. ماشین به جوانان القا کرده است که دانایی را به آن بسپارند؛ اخیراً هوش مصنوعی نوشتن مقاله و حتی تحلیل سخنرانی ها و خلاصه کتاب و… را هم انجام می دهد و به جوانان القا کرده که آنها به دنبال توانایی باشند تا بتوانند از این فناوری استفاده کنند. به همین دلیل ذائقه جوانان تغییر کرده و به دنبال توانایی هستند و نه دانایی. سودمندی را در توانایی می بینند.
نسل دهه ۶۰ ماشین حساب را تجربه کرد اما نسل قبل از آن دسترسی به ماشین حساب نداشت؛ به همین دلیل جذر و انتگرال را به خوبی انجام می داد اما نسل بعد از ما جذر گرفتن را نمی داند چرا که این موارد را کامپیوتر برای آنها انجام می دهد. آنچه اتفاق افتاده، تغییرات شناخت نسلی متأثر از رشد فناوری است. دانایی که به فارغالتحصیلی ختم شود، دیگر ازرش آفرین نیست بلکه جوانان به دنبال دانایی هستند که چراغ آینده آنها را روشن کند. آنها به دنبال توانایی هستند که بالاتر از مهارت است.
Innovation و Creativity دو واژه متفاوت هستند اما به اشتباه به هر دوی آنها نوآوری می گوییم در حالی که خلاقیت از علم حاصل می شود اما هم از عالم بودن می توان چیزی ساخت و هم از قادر بودن. علم مقاله خلق می کند و دانش فنی می نویسد اما قادر کسی که توانایی به دست آورده، محصول نوآورانه تولید می کند. ما باید بین دانایی که خلاقیت آور است و توانایی که منجر به نوآوری می شود، راه را طی کنیم. در گذشته فرض این بود که توانا بود هرکه دانا بود، اما امروز این موضوع دیگر مهم نیست. البته می شود هرکه داناست، توانا هم باشد اما به شرطها و شروطها. باید پیدا کنیم که مظهر توانایی در جامعهشناسی چیست. اگر بتوانیم مظهر توانایی در جامعه شناسی را به دست آوریم، این رشته مورد اقبال قرار می گیرد. باید از دریچه توانایی با بچه ها سخن بگوییم.
چرا جوانان رشته های مدیریت و حسابداری را دوست دارند؟ چون احساس می کنند مدیران و حسابداران افرادی توانمند هستند و علت اینکه از رشته های مهندسی روی برگرداندهاند، این است که مهندسان را توانمند و نوآور نمیدانند. البته این حرف جدیدی نیست؛ حضرت علی (ع) می فرماید «العِلمُ مَقرونٌ بِالعَمَلِ، فمَن عَلِمَ عَمِلَ و العِلمُ یَهتِفُ بِالعَمَلِ، فإن أجابَهُ و إلاّ ارتَحَلَ عَنهُ». یعنی بین دانایی و توانایی باید ارتباط برقرار باشد. دانایی که به توانایی ختم نشود، مخاطبی نخواهد داشت.
جوان به آموزش اجتماعی، آموزش مهارتی، آموزش حرفهای و آموزش کارآفرینی نیاز دارد
واقعیت این است که دیگر آموزش تخصصی کافی نیست و جوان به آموزش اجتماعی، آموزش مهارتی، آموزش حرفهای و آموزش کارآفرینی نیاز دارد و نمادهای توانایی توسعه پیدا کرده است. به همین دلیل دیگر رشته های صرفاً مهارتی مشتری ندارند.
خداوند در سوره قریش جامعه خوب را تعریف می کند که بین آنها الفت و مودت در اجتماع، دینداری، رونق اقتصادی و امنیت پایدار برقرار است.
مدل دانشگاه آزاد اسلامی برای رسیدن به توانایی گروهی، شبکه سرای نوآوری است
مدل ما در دانشگاه، جامعه پردازی است چرا که امروز دیگر جامعهای که توانمند و جامعهپرداز نباشد، مخاطبی نخواهد داشت. جامعه باید دانش و حکمتبنیان باشد و جامعه ای موفق است که هم حکمت و هم دانش داشته باشد. دانشگاه جامعهپرداز باید به جامعه وصل باشد و بین آنها پل برقرار باشد. دانشگاهی می خواهیم که دانش تخصصی و مهارت فردی بدهد و دانشگاه خلاق و نوآور باشد. جامعه نیز باید فرهیخته و دارای اقتصاد و امنیت باشد. مدل ما برای دانایی فردی، گروه های علمی است. برای توانایی فردی دانشکده های مهارت و کارآفرینی را ایجاد کردهایم و برای دانایی گروهی نیز دانشکده های موضوعی را به وجود آوردیم. مدل دانشگاه آزاد اسلامی برای رسیدن به توانایی گروهی، شبکه سرای نوآوری است تا از این طریق بتوانیم چهره نوین دانشگاه را نشان دهیم.
سیمرغ ما در جامعهشناسی این جمع است. تا پیش از این، اساتید جامعه شناس ما تک تک در کشور پراکنده بودند اما امروز اجتماع جامعه شناسان در دانشگاه آزاد اسلامی به وجود آمده است. این اجتماع باید با یک جهت نقشآفرینی کند. رشته جامعه شناسی منحصراً در دانشکدگان هنر و رسانه حضور ندارد بلکه دارای یک هویت به عنوان گروه علمی و یک هویت به عنوان دانشکده هاست. در یک شهر هویت رشته جامعه شناسی در جامعه و حکمرانی جواب می دهد و در شهر دیگر به صنعت ساختمان، در جایی دیگر به حمل و نقل و در جایی دیگر به هنر و رسانه.
۲۲۰ عضو هیأت علمی جامعه شناسی باید به گروه های کوچکتر تقسیم شوند و هرکدام به موضوعی بپردازند. دانشکده فضای مجازی و هوش مصنوعی نیز به جامعه شناس نیاز دارد؛ یعنی مدیر گروه جامعه شناسی باید در جلسات شورای این دانشکده حضور یابد. چهره نوین دانشگاه آزاد اسلامی باید به دانایی اجتماعی و توانایی اجتماعی ختم شود؛ در غیر این صورت دیگر دانشجویی نخواهیم داشت. دانایی اجتماعی سبک زندگی ساز است و توانایی اجتماعی حکمرانی را تقویت می کند. تاکنون بین دانشگاه و جامعه ارتباط سیستماتیک وجود نداشت و باید به این موضوعات فکر کنیم.
حدیثی از پیامبر (ص) نقل است که فرمودند «إنّما العلم ثلاثة: آیة محکمة، أو فریضة عادلة، أو سنّة قائمة و ما خلاهنّ فهو فضل». امام راحل در کتاب چهل حدیث خود، این حدیث را تفسیر کرده است. علمی که به عمل نیاید و تواناییساز نباشد، مصداق «فَهُو فضل» است.
به پایان سخن رسیدیم اما در پس امروز، فردایی است و پا گذاشتن در مسیر تحول، یک پاسخ اجتناب ناپذیر به تحولات اجتماعی، فناورانه امروز برای زیستن عزتمندانه فرداست.
انتهای پیام