مذاکره؛ ابزار دستیابی به منافع یا معامله با شیطان؟ نگاهی به رویکرد کیسینجر
رویکرد مذاکراتی یک کشور نقش کلیدی در تعیین موقعیت آن در صحنه بینالمللی ایفا میکند. این رویکرد میتواند مذاکره را به یکی از ارکان اصلی قدرت در سیاست خارجی تبدیل کرده و به کشور کمک کند تا به اهداف ملی و بینالمللی خود دست یابد، یا میتواند آن را به چالشی حل نشدنی تبدیل کند که کشور را از فواید آن محروم میسازد. در این راستا، بررسی رویکرد واقعبینانه هنری کیسینجر به مذاکره، بینشی ارزشمند را ارائه میدهد.
هنری کیسینجر، دیپلمات برجسته آمریکایی و از معماران اصلی عادی سازی روابط چین و آمریکا، که به خوبی تنشهای دوران جنگ سرد میان آمریکا و شوروی را نیز مدیریت کرد، معتقد است که اگر طرفهای مذاکراتی او نگاه الهیاتی و ایدئولوژیک به مذاکرات را کنار نمیگذاشتند، دستیابی به چنین موفقیتهایی ممکن نبود.
در کتاب «کیسینجر مذاکرهگر» آمده است که دستاوردهای وزیر امور خارجه اسبق آمریکا که سال گذشته در سن 100 سالگی درگذشت، بهویژه در گشایش روابط با چین و مدیریت دشمنی با اتحاد جماهیر شوروی، حاصل نگاه واقعبینانه او و طرفهای دیگرش به مذاکرات و سیاست خارجی بوده است.
کیسینجر داشتن رویکرد الهیاتی و ایدئولوژیک به مذاکره را مورد انتقاد قرار داده و معتقد است که رویکرد الهیاتی منجر به بنبست در سیاست خارجی، پیچیدهتر شدن شرایط و از دست دادن فرصتهای تعامل و گشایش میشود.
رویکرد الهیاتی به مذاکره:
کیسینجر معتقد است طرفداران این رویکرد، مذاکره را صرفاً وسیلهای برای تحمیل “شرایط” میدانند، بهویژه زمانی که یک طرف بر طرف مقابل برتری نظامی و اقتصادی داشته باشد. از این منظر، اگر کشوری قدرتمند است، مذاکراتش تنها زمانی موفقیتآمیز قلمداد خواهد شد که بتواند شرایط خود را به طرف دیگر تحمیل کند و اگر کشوری ضعیف است، نباید اصلاً وارد مذاکره شود چرا که کشور قدرتمند حتماً شرایط خود را به او تحمیل خواهد کرد. طرفداران این دیدگاه، مذاکره را عملی ایدئولوژیک میبینند و طرف مقابل را دشمنان ایدئولوژیک خود فرض میکنند که هرگونه امتیاز دادن به آنها، فارغ از میزان امتیاز متقابلی که میگیرند، خطای نابخشودنی و شکست کامل تلقی میشود.
کیسینجر بیان میکند که در آمریکا، طرفداران این رویکرد همواره در زمان مذاکرات او با چین، شوروی و حتی در دوران مذاکرات هستهای اوباما با ایران، معتقد بودند که آمریکا بازنده است چرا که با چنین مذاکراتی به دشمنان ایدئولوژیک خود امتیاز داده و موجب تقویت آنها شده است، در حالی که رویکرد صحیح در برابر چنین کشورهایی فقط استفاده از زور بوده است.
در کتاب «کیسینجر مذاکرهگر» توضیح داده شده که چگونه افراد با چنین دیدگاههایی در چین، شوروی سابق و ایران نیز مانع مذاکرات شده و معتقد بودند که هرگونه مذاکره با آمریکا به عنوان یک کشور هژمون و نماد امپریالیسم، بینتیجه، بیفایده و خلاف باورهای ایدئولوژیک آنها بوده است.
در زمانی که کیسینجر و نیکسون با چین و اتحاد جماهیر شوروی مذاکره میکردند، بسیاری از آمریکاییها با همین رویکرد الهیاتی همسو و همراه شده بودند. آنها گفتگو و مذاکره با «کمونیستهای خداناباور شوروی» و «ایدئولوگهای متعصب چینی» را برنمیتافتند و رد میکردند و میگفتند چرا آمریکا باید با طرفهایی مذاکره و توافق کند که لفاظیهای ترسناک ضدآمریکایی مطرح میکردند و ایدئولوژیهایی داشتند که در مخالفت و ضدیت باارزشهای اصلی غربی است و سیاست هایشان (مانند انقلاب فرهنگی مائو یا رفتارهای ضد انسانی استالین) حتی برای جوامع سنتی خودشان هم آسیبرسان بوده است.
رویکرد واقعبینانه به مذاکره:
در حالیکه کیسینجر یک نگاه افراطی دیگر به مذاکرات را با عنوان «رویکرد روانپزشکی» نقد میکرد و هردو را نامناسب با منافع ملی تشخیص میداد، بهترین رویکرد به مذاکرات را رویکرد واقعبینانه میدانست. از نظر کیسینجر برعکس طرفداران رویکرد روانپزشکی که معتقدند مذاکره در هر شرایطی مفید است و بسیار صلحطلبانه و آشتیجویانه به آن نگاه میکردند معتقد بود که مذاکرات باید مبتنی بر درک همه زمینهها و ابعاد مختلف از هر دو سو یا از همه طرفهای حاضر در مذاکره باشد.
لینک خرید کتاب «کیسینجر مذاکرهگر»
کیسینجر با افراطی خواندن هر دو رویکرد الهیاتی و روانپزشکی، رویکردی واقعبینانه به مذاکره را پیشنهاد میکند که به معنای یافتن راهحلی عملی و قابل قبول برای هر دو طرف است تا بتوانند نخست مشکلات خود را با یکدیگر حل کنند و دوم از مزایای حل این مشکلات و تنش زدایی نهایت استفاده و بهره را ببرند.
او چنین رویکردی در مذاکره را مبتنی بر موازنه «توافق/عدم توافق» می داند و معتقد است طرفین مذاکره اگر متوجه شوند که مجموع امتیازهایی که می دهند و می گیرند متوازن است و یا ضرری که از قِبلِ عدم توافق به آنها وارد میشود در مجموع بیشتر از زمان تواففق است، وارد مذاکره و نهایتا توافق میشوند ولی اگر غیر از این باشد و توازنی میان آن چه می دهند و می گیرند وجود نداشته باشد چنین مذاکره و نهایتا توافقی به دست نخواهد آمد.
از نظر این سیاست مدار برجسته، نفسِ مذاکره عملی خوب یا بد نیست بلکه با یک نگاه واقع بینانه مذاکره ابزاری برای رسیدن به بیشترین میزان از هدفی است که طرفین برای خود در نظر گرفتهاند. با چنین رویکردی، مذاکره لزوماً به معنای معامله با “شیطان” نیست، بلکه به معنای یافتن راهحلی عملی و قابل قبول برای هر دو طرف است تا بتوانند از طریق برقراری یک معادله و موازنه حداکثری توافق/عدم توافق به حداکثر منافع متصور دست یابند.
کیسینجر، مذاکره واقع بینانه را بهترین رویکرد و مبتنی بر عزم طرفین بر پیگیری منافع ملموس خود می داند، نه مبتنی بر ایدئولوژی که تقریبا هر انعطاف پذیری را مساوی با شکست و غیر ممکن می سازد.
4949